وزیر جدید آموزش و پرورش در یکی از اولین اظهارنظرهای خود گفته است: "توجه به انتقاد مردم و بسیاری از متخصصان از حافظه محوری و تمرکز بیش از حد نظام آموزشی بر محفوظات، باید به اصلاح این روند در برنامه های درسی بپردازیم."
در این باره نکات زیر قابل توجه است:
1 - وزیر گفته است: "با توجه به انتقاد مردم و بسیاری از متخصصان..." ؛ این که وزیر جمله خود را به انتقاد مردم و نظرات متخصصان مستند کرده است، رویکرد ارجمندی است که امیدواریم به یک روند و رویه دائمی در وزارت آموزش و پرورش و البته سایر دستگاه ها تبدیل شود.
اگر امروز ما از در همه عرصه ها، دچار فجایع مدیریتی هستیم از همین دلیل ساده نشأت می گیرد که به خواست مردم و نظرات متخصصان وقعی نهاده نمی شود.
2 - این که وزیر جدید آموزش و پرورش در همین روزهای نخستی که به وزارت رسیده است، مشکل "بنیادین" حافظه محوری در نظام آموزشی را مطرح می کند نیز امیدوار کننده است و این نوید را می دهد که احتمالاً قرار است در این دوره از وزارت آموزش و پرورش، اصلاحاتی زیر بنایی انجام شود. البته باید منتظر بود و دید که آیا این سخنان هم به جمع هزاران وعده محقق نشده مسوولان می پیوندند یا جزو معدود وعده هایی می شود که در حرف متوقف نمی شوند؟
12 پیشنهاد کاربردی به وزیر آموزش و پرورش برای حذف حافظه محوری از مدارس
3 - اما درباره عبور از حافظه محوری به سمت آموزش "سواد زندگی" می توان چند موضوع زیر را در نظر گرفت:
3-1) در سال های اخیر، تلاش های محدودی شده است تا دانش آموزان با آنچه در زندگی بدان نیاز دارند، مانند "مهارت گفت و گو" آشنا شوند. اما نکته اینجاست که همین آموزه ها نیز به محفوظات جدیدی تبدیل شده اند که مثلاً دانش آموز باید تعریف گفت و گو را حفظ و در امتحان بنویسد!
بنابراین اگر قرار است آموزش سواد زندگی تبدیل به حجم جدیدی از محفوظات شود، همان بهتر که این تحول(!) را رقم نزنند. زندگی ازبر کردنی نیست.
3-2) برای عبور از حافظه محوری، باید نظام امتحانات را دگرگون کرد؛ بدین گونه که در سال های نخست تحصیلی، برپایی امتحان به روش کنونی کلا برچیده شود و در سال های بعد، آرام آرام و به صورت هدفمند امتحانات را وارد نظام آموزشی کرد.
به علاوه، به جای تمرکز امتحانات در یک مقطع زمانی خاص، می توان کل فعالیت دانش آموز در طول سال را ( به ویژه در سال های نخست تحصیل) ملاک ارزیابی قرار داد و در نهایت هم با نمرات توصیفی داد، مانند آنچه هم اکنون در مقطع ابتدایی مرسوم است ولی به شکلی ناقص.
3-3) حذف برخی کتاب ها نیز از لوازم عبور از حافظه محوری است. باید به جای کتاب محوری، گفت و گو محوری در مدارس باب شود. در حال حاضر، مثلاً برای ارائه درس الکتریسیته، دانش آموزان فلان صفحه از کتاب درسی را باز می کنند، معلم توضیح می دهد و سپس باید همان صفحات را حفظ کنند و امتحان دهند و بعد از امتحان نیز همه چیز را فراموش کنند.
در حالی که آموزش و پرورش می تواند سرفصل درس الکتریسیته را با توضیحات جامع، در اختیار معلم قرار دهد و معلم نیز از دانش آموزان بخواهد که درباره الکتریسیته، مطالعه، پرس و جو و سرچ کنند و هفته بعد، درباره نتایج تحقیقات شان با هم حرف بزنند.
این روشی است که هم اکنون در بسیاری از کشورها اجرا می شود و طی آن دانش آموز، هم مهارت های تحقیق را می آموزد، هم دانش می اندوزد و هم گفت و گو را یاد می گیرد.
3-4) رویکرد مهم دیگر در حذف حافظه محوری، بازی سازی آموزشی است. متخصصان تعلیم تربیت در جهان، بازی های متعددی را برای آموزش مفاهیم مختلف ابداع کرده اند. بازی، همواره مطلوب کودکان و نوجوانان است و بسیاری از مفاهیم زندگی را می توان در قالب بازی های مختلف به آنها آموخت.
3-5) آموزش و پرورش باید واحد فیلمسازی و انیمشین سازی اش را برای آموزش برخی مفاهیم زندگی فعال کند و از تولید کنندگان محتواهای مفید تصویری برای دانش آموزان حمایت کند. تجهیز مدارس به وسایل کمک اموزشی نیز الزامی است تعریف شده.
3-6) باید ساعت هایی در برنامه درسی مدارس گنجانده شود و دانش آموزان در آن ساعت درباره محتوای کتاب های غیردرسی که خوانده اند با یکدیگر گفت و گو کنند. موضوعات کتاب ها نیز باید کاملاً آزاد و بر اساس علایق دانش آموز باشد. معلم می تواند در معرفی و تهیه کتاب ها کمک شان کند و مسیر بحث را هدایت نماید.
3-7) به صنوف مختلف باید اجازه داده شود با تأسیس مدارسی وارد آموزش های رسمی آموزش و پرورش شوند و به طور مشخص در مقطع دوم دبیرستان، بر اساس نیاز های واقعی جامعه به دانش آموزان آموزش های کاربردی بدهند.
3-8) یکی از خطاهای فاحش نظام آموزشی، بسنده کردن به آموزش در چهار دیواری مدرسه است؛ حال آن که زندگی در بیرون از دیوارهای مدرسه نیز جریان دارد. باید بخشی از آموزش ها به بیرون از مدرسه منتقل شود؛ از جنگل و کوه و کویر گرفته تا بناهای تاریخی و اماکن اداری و کارخانه های صنعتی و بازار و ... . هر دانش آموز باید در طول مدت تحصیل خود، دستکم شهر خود را در قالب فعالیت های آموزشی بگردد و اگر میسر بود، نقاط فراتر را.
3-9) بخشی از آموزش ها را باید به استان ها موکول کرد تا بر اساس فرهنگ بومی خود، آنچه برای زندگی در آن منطقه لازم است را به کودکان و نوجوانان یاد دهند.
3-10) تألیف کتب درسی کار زمان بری است و تغییر آنها نیز پروسه خاص خود را دارد. این در حالی است که سرعت تحولات و اتفاقات روز ایجاب می کند متولیان تعلیم و تربیت، ارتباط سریع تری با دانش آموزان داشته باشند.
انتشار و توزیع مجله ماهانه و راه اندازی سایتی برای هر پایه تحصیلی، می تواند این ارتباط را بروز کند. این مجله و سایت باید بخشی از برنامه درسی مدارس باشد.
با این روش می توان برخی آموزش های ضروری در تاریخ های مختلف را به دانش آموزان ارائه داد. مثلاً اگر در مقطعی یک بیماری جدید دانش اموزان را تهدید کند، می توان روش های مقابله با آن را به سرعت آموزش داد، بدین گونه که آنچه در مجله و سایت آمده در ساعاتی از هفته، بین معلمان و دانش آموزان، به گفت و گو گذاشته شود.
3-11) ساز و کاری برای بررسی نیازهای آموزشی امروز و آینده کودکان و نوجوانان تدارک شود. به عنوان مثال، یکی از مهم ترین نیازهایی که دانش آموزان امروزی از همان دوره ابتدایی دارند، دانش رایانه است که فکری جدی برای آن نشده است؛ همچنین است نیازهای دیگری مانند روش برنامه ریزی، قدرت حل مسأله، روش تحقیق، دانش تغذیه، برقراری ارتباطات اجتماعی، مدیریت مالی، اراده نه گفتن و ... .
3-12) لازمه اجرای موفق طرح عبور از حافظه محوری به زندگی محوری در مدارس نیز، تربیت معلمانی است که بتوانند از عهده این مهم برآیند. لذا باید برنامه های کوتاه، میان و بلند مدت برای آموزش و ارتقای دانش معلمان صورت گیرد و هیچ معلمی بدون سپری کردن این دوره ها و حضور در دوره های اموزشی ضمن خدمت و بروزرسانی مستمر دانش خود، حق حضور در فرایند تعلیم و تربیت فرزندان این کشور را نداشته باشد.
البته ممکن است گفته شود که هم اکنون بسیاری از مدارس ما امکانات اولیه ندارند و لذا نمی توان این طرح ها را اجرا کرد.
این سخن درستی است ولی نکته اینجاست که اولاً در بخش مهمی از مدارس کشور که تمکن دارند نیز تحول آموزشی صورت نگرفته و همان روش های منسوخ و قدیمی اجرا می شود. لذا می توان گام به گام این طرح ها را بر اساس توانمندی های موجود اجرا کرد.
ثانیاً کمبود امکانات، دلیل موجهی برای درجا زدن نیست؛ بلکه باید با محرومیت زدایی از مدارس را به عنوان اولویتی راهبردی در دستور کار عملی قرار داد. قطعاً اگر مردم ببینند که بعد از دهها سال، تحولی در تعلیم و تربیت فرزندان شان صورت می گیرد، به یاری آموزش و پرورش خواهند آمد.
البته این 12 پیشنهاد، تنها بخشی از کارهایی هستند که می توان برای عبور از حافظه محوری به زندگی محوری انجام داد و قطعاً با همفکری صاحبنظران راهکارهای متنوع تری را تدارک دید و بچه های ایران را نجات داد.
امید که در پایان وزارت بطحایی در آموزش و پرورش، در کارنامه او، این نمره توصیفی بیاید: "مردی که آموزش و پرورش ایران را متحول کرد" ، نه این: "او فقط وعده های خوبی می داد!