وقتي درباره نظام
حق و نظام تکليف بحث ميشود، مراد از حق، حق واجب است؛ يعني هر انساني حقوقي دارد
که عقل و شرع او را براي پيگيري و استيفاي آنها محق ميدانند؛ به گونهاي که اگر
«من عليه الحق» کوتاهي کند، امکان اقامه دعوي براي شخص بوده و ميتواند با استفاده
از مجاري قانوني، حق خود را بستاند. در برابر اين حق نيز تکاليف الزامي وجود دارند
که هر انساني ملزم به رعايت آنها است. واضح است که هر تکليفي، مبتني بر توانايي
انجام آن است و عقل و شرع، درباره محال بودن تکليف غيرمقدور، با يکديگر موافقند.
مهم اين است که دايره توانايي هر انساني، گستردهتر از دايره تکاليف الزامي برعهده
او است.از اين رو، در اين بحث، دو محور را ميتوان دنبال کرد:
• اول آن که
بين حقوق و تکاليف موجود، تناسب لازم باشد.
• دوم آن که
براي انساني که دايره توانايياشگسترده تر از دايره تکاليف الزامي او است نيز فکري
بشود.