پيشگفتار
بهار
آخرين استاد شعر كلاسيك فارسي است . شاعري از تبار بزرگان كه به ويژه قصيده سرايي
، ادامه دهندة راه استاداني چون رودكي و عنصري و فرخي و ناصر خسرو و سنائي و انوري
بشمار مي آيد ؛ اما در عين حال نسبت به گرايش هاي شعر نو عنادي ندارد و خود نيز در
زمينه شعر نو معتدل طبع آزمائي كرده است . بهار در زندگي اش همواره آزاديخواه و
ايران دوست باقي ماند اما با هوشياري و مهارتي كه مي توان آن را نوعي هنر صيانت
نفس ناميد از تصفيه هاي خونين نظام رضا شاهي جان به در برد . او كه طرفدار رنجبران
و فقرا بود در عين حال زندگي سياسي همواره به جناح قوام السلطنه وفادار ماند كه
مظهري از اشرافيت كشور شمرده مي شد . بهار البته اديب و هنرمندي پروردة انقلاب
مشروطيت و فرهنگ مردم گراي آن بود اما بهار در مقايسه با سه شاعر برگزيده همين
انقلاب عاقبت بهتري داشت ؛ عارف قزويني سال هاي آخر عمر خود را در تبعيد و فقر
سپري كرد ميرزاده عشقي با گلولة مزدوران نظميه ترور شد و فرخي يزدي در زندان
ديكتاتور سر به نيست گرديد و حتي گورش نيز شناخته نيست. بهار كه جهنم و منش آنها
را داشت پس از دو بار به زندان افتادن توانست زنده بماند در اواخر سلطنت رضا شاه شغل
دانشگاهي و فرهنگستاني بگيرد و در زمان سلطنت محمد رضا شاه در كابينه قوام السلطنه
وزير فرهنگ شود . با همة اين احوال نمي توان حضور مستمر بهار را از مقولة سازش و
تسليم دانست ؛ چرا كه با توجه به حجم آثار با ارزشي كه چه در زمينه شعر و چه در
عرصة تحقيقات ادبي پديد آورده است مي توان گفت كه زندگي بهار خود پديده أي است
شايسته بررسي : به عنوان يك اديب و يك مرد سياسي .
براي چنين جستجوئي مفيدترين منبع شعرهاي خود بهار
است كه بر ميراث پنجاه سال شاعري و كل زندگي صاحب اثر شهادت مي دهد. خوشبختانه
ديوان چاپ شده بهار نخست بر پاية تاريخ سرودن شعرها تنظيم شده و هر شعر نيز
شناسنامه يا معرفيكوتاهي بر پيشاني دارد. دو ديگر اين كه در بهار سودائي هست شايد
بتوان گفت سوداي يادگار نهادن .