پدیده ای به نام فروغ
فروغ در عرصه ی ادبیات ایران یک پدیده
بود . نه تنها بود که هنوز هم هست و همیشه هم خواهد ماند . به قول یکی از معاصرین
: " فروغ بدون هیچ گونه ادعای طلبی خواننده ی شعر فارسی بعد از خود را بدهکار
کرد و رفت ، چون میوه ی کال بر شاخه ماند تا به رسیدگی رسید و با مرگ ناگهانیش خدا
می داند چه مایه از شعر ناگفته به خاک سپرده شد و چه مضامین بسیاری که می توانست
در خواننده اش صد ها احساس که یکی از آن ها حس اندیشیدن بود ایجاد کند دریغا
نگافته ماند و ماند . "
از یورش توفان مرگ که سرو قامتش را بی
هنگام شکست و گرچه از ریشه های کلامش سرود های دیگری به بلندای ماندن در تاریخ قد
کشیده است ؛ چهل سال می گذرد .
آری از بهمن سردی که جسم فروغ را به
سرمای خاک سپردند ، هزاران دل گرم به یادش تپیده است و صدها قلم با گفتن از او به
روی کاغذ پر خیده است ، هر صاحب اندیشه ، شعر فروغ را به نوعی بررسی کرده و در
قلمرو نقد با توجه به نکاتی از آن به کندوکاوی علاقه مندانه و موشکافانه پرداخته
است که همه این سنجدین ها مُهری بر جاودانه شدن اوست ، اما براستی چرا ؟و چگونه او
این چنین دارای جایگاه خاص در ادبیات شعری ایران است ، شاید هیچ کس به خوبی و واقع
نگری خودش این حس و بیان نکرده باشد که می گوید :
" من
آدم ساده ای هستم ، بخصوص وقتی می خواهمم حرف بزنم ، این مساله را بیش تر حس می
کنم . من هیچ وقت آوزان عروضی را نخواندم اما آن ها را در شعر هایی که می خواندم پیدا
کردم .