به نظر مي رسد كه خودكشي خصوصيترين اقدامي مي باشد كه ممكن است از جانب يك شخص سر بزند، معهذا مناسبات اجتماعي در سبب سازي آن نقش با اهميتي دارند و اين اقدام ناشي از يك برخورد اجتماعي عميق است. و گرچه در ظاهر هدف خودكشي منحصراً نابودي شخص است ليكن همچنين عمل تجاوزكارانه ايست عليه افراد ديگر.
مطالعه خودكشي نشان مي دهد كه عمل انسان هراندازه هم كه شخصي باشد تأثير متقابلي روي افراد ديگر هم مي گذارد و اين مؤيد اين مطلب مي باشد كه هر فرد را جدا از قالب اجتماعي اش و به تنهايي نمي توان درك كرد.
مسأله خودكشي امروزه جنبة پژوهشهاي علمي پيدا كرده است.
در بررسي هاي مسأله خودكشي به اين نتيجه رسيده اند كه تنها انسان ميباشد كه مي تواند مرگ را خود اداره كند و خود را بكشد و اين حقيقت دارد كه برخي از حيوانات تحت شرايط معين رفتارشان طوري است كه منجر به مرگ آنها مي شود اما شاهدي در دست نيست كه اين رفتار حيوانات با آرزوي مرگ باشد و عمل خود نابودي كه با انديشة مردن همراه نباشد خودكشي نيست. (پس انسان است كه مي تواند دست به خودكشي بزند)
خودكشي در همه جا ديده مي شود و دوره اي از تاريخ يافت نمي شود كه در آن خودكشي ذكر نشده است افراد كمي پيدا مي شوند كه هرگز افكار خودكشي به ذهنشان خطور نكرده باشد.
تعريف روشن اصطلاحات در اين زمينه مسألة اساسي است كه خودكشي نه تنها به معني «عمل عليه حيات شخصي» بلكه به معني شخصي كه به دست خود مي ميرد و يا شخصي كه تمايل در خودكشي دارد نيز تعريف مي شود معهذا كلمة خودكشي در مورد آسيب رساندن به خود به نحو كشنده نيز بررسي ميشود. مسأله قصد خودكشي بيشتر در اين دوران مورد توجه قرار گرفته است و سابقاً رسم بر اين بوده كه اين موارد را فقط به عنوان يك خودكشي سرهمبندي شده و بدون توجه به خصوص به جز از نظر يك اختلال رواني درمان مي كردند درحالي كه خودكشي حتماً بررسي به خصوصي را نيازمند است، زيرا اين عمل نمايندة مشكلات با اهميت بسياري است.