آغاز زندگی
حکیم، فیلسوف ریاضی دان و رباعی سرای
بزرگ ایران زمین،« عمربن خیام نیشابوری» نامی آشنا برای تمام ایرانیان اهل ذوق و
معرفت است.« وی در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم می زیسته است.[1]».
هر چند از تاریخ ولادت دقیق وی هیچ اطلاعی دردست نیست اما د رکتابهای معتبر قدیمی
از وی بسیار یاد شده که معروف ترین آنها چهار مقاله ای نظامی عروضی سمرقندی است.
وی در نیشابور چشم به جهان گشود ه است و چون شغل پدرش خیمه دوزی بود به هیمن علت
وی را خیام می نامیده اند[2].
«نامش عمر کنیه اش ابوالفتح، لقبش غیاث
الدین و نام پدرش ابراهیم بوده است.» در تمامی آثاری که در باره ی خیام از گذشته
های دور تاکنون به رشته ی تحریر درآمده است، نویسندگان بر یک نکته اذعان دارند که
وی به تمام فنون و معلومات زمان خود تسلط کامل داشت و در فلسفه، حکمت و ریاضیات سرآمد دوران بود. اما با همه ی فرزانگی
و دانایی، خیام مردی صریج الهجه بود و هیچگاه ا زبیان واقعیت و حقیقت ترسی به خود
راه نمی داد. و به همین سبب بسیاری از ویژگی او را حمل بر تندخویی وی دانسته اند.
داستان زیر مصداقی بر این ادعاست:
«
گویند فقیهی هر روز صبح پیش از برآمدن آفتاب نزد خیام می رفت و درس حکمت می
خواند و چون به میان مردم می آمد از او به بدی یاد می کرد. عمر خیام یکبار چندتن
را با طبل و بوق درخانه ی خود پنهان کرد. چون فقیه به عادت خودبه خانه ی و ی امد
خیام فرمان داد تا طبل ها و بو قها را به صدا درآورند. مرد از هر سوی در خانه ای
او گرد آمدند. عمر گفت:ای مردم نیشابور این فقیه شماست که هر روز در همین هنگام
نزد من می آید و درس حکمت می آمود و آنگاه پیش شما از من به ن حوی که میدانید یاد
می کند، اگر من همان باشم که او می گوید پس چرا از من علم می آموزد و اگر چنین
نیست پس چرا از استاد خود به بدی یاد می کند[3]»