ره گم کرده که تا پایان منظومه هیچ خطی از صورت او روشن نمی شود و جهره بی نقش و سفیدش تداعی همه راه گم کردگان و از نفس اوفتادگان راه هاست ناگهان در کنار اتش دلجسب درون کلبه با ارش سینه به سینه می شود و تا به خود بیابد دست بسوزان و پهلوانی او را در دست های یخ کرده خود می یابد