ايران دهمين كشور از نظر جاذبههاي تاريخي،مذهبي وطبيعي براي جذب گردشگري شناخته شده است.در صورتي كه توريسم ايران در جهان جايگاه پاييني دارد به گونه اي كه در سال هاي پاياني قرن بيستم كمتر از نيم درصد از سهم بازار گردشگري را به خود اختصاص داده يعني از هر 1000 گردشگر فقط 2 نفر ايران را انتخاب مي كنند. و اين نشان مي دهد كه ايران هنوز در مرحلهي اكتشاف[1] قرار دارد و براي بسياري از گردشگران ناشناس است. تعداد گردشگران خارجي در ايران محدودند ، غالباً انفرادي و مراودهي مردم محلي با گردشگران در سطح مطلوبي است. اين مطلب به وضوح روشن مي كند كه جهانيان هنوز ايران را نمي شناسند. در سالهاي اخير شركت در نمايشگاه هاي بين المللي و شبكه تلويزيوني كه جذابيت هاي گردشگري را براي خارجيان نمايش مي دهد توانسته در شناساندن جاذبه هاي كشورمان تا حدي موثر باشد؛ اما متأسفانه در امر بازاريابي نه تنها سرمايه گذاري كافي انجام نگرفته بلكه سياست هاي روشني نيز تدوين نگرديده است؛ همچنين فعاليت هاي انجام شده غير علمي و پراكنده بوده اند. در اين صنعت كالاها و خدمات متفاوتي از طريق عرضه كننده گان مختلف هر روز وارد بازار ميشوند و همه در پي رقابت با يكديگر هستند. در اين ميان جلب نظر گردشگر به خريد يكي از اين خدمات و مهمتر از آن ايجاد رضايت مندي در او بسيار دشوار است. تقاضا يك گردشگر علاوه بر سلايق شخصي به مد ، پيشنهاد اطرافيان همچنين فصل سفر ، بستگي دارد. مقصود از بازاريابي ، فعاليت هاي است كه براي گرد هم آوردن خريدار و فروشنده انجام مي شود.«باتلر» فرضيه ي چرخه ي عمر مقصد گردشگري را مطرح كرد.(1980 )او گفت كه خدمات گردشگري هم مانند ساير خدمات وكالاها چرخه ي عمر دارد وبازارياب بايد آن مرحله ومرحلهي بعد را شناسايي وبرنامه ريزي هاي لازم را انجام دهد.