عنوان:
فرمت فایل: word
تعداد صفحات: 120
فرهنگ سازماني با آن كه سابقهي طولاني دارد، موضوعي است كه به تازگي و در سالهاي اخير در دانش مديريت راه يافته است و توجه به اين نكته را ضروري كرده است كه فرهنگ سازماني يك پديدهي واقعي و قدرتمند است و تغيير دادن آن بسيار وقتگير و دشوار ميباشد.
به طور كلي از تركيب دو واژه يا مفهوم فرهنگ و سازمان، انديشه تازهاي به وجود آمده است كه بيگمان بايد گفت چنين تركيبي داراي طبيعت بالندهاي است كه منتهي به ايجاد منبعي براي توليد و ساخت ميگردد. ضرورت توجه به فرهنگ سازماني تا جايي است كه صاحبنظران بر اين نظر هستند كه اگر قرار است در يك سازمان تغييرات مؤثر و پايدار به وجود آيد، فرهنگ آن سازمان بايد دستخوش تغيير شود. به عبارت ديگر، موفقيت و شكست سازمانها را بايد در فرهنگ آن جستجو كرد؛ لذا مديران با اتكاء به فرهنگ و بهره جستن از آن ميتوانند خود را از بند راهحلهاي گذشته رها ساخته و راهحلهاي تازهاي براي سازمان و پيشرفت آن فراهم آورند. در هر صورت، امروزه فرهنگ عنصر مهمي در معادله مديريت شده است و نقش و تأثير آن بر عملكرد سازماني بر محققان مديريت كاملاً مشخص گرديده است، از اينرو مديران خردمند ناگزير از توجه به فرهنگ هستند (قاسمي، 1382).
2-2-1- تعريف فرهنگ:
واژه كالچر[1] از زبان لاتين ريشه ميگيرد و در اصل به معناي كشت و كار يا پرورش بوده است و اين معنا هنوز در واژههاي كشاورزي[2] و باغداري[3] پابرجاست. واژه فرهنگ در مورد جامعههاي بشري از حدود سال 1750 براي نخستين بار در زبان آلماني با نوسانهايي ميان معناي نو و معناي ديرينه يعني كشت و كار مورد استفاده قرار ميگرفت تا اين كه تايلور[4] (1871) نخستين تعريف روشن علمي اين واژه را به دست داد. از نظر وي عادتي كه آدمي همچون عضوي از جامعه به دست ميآورد (آشوري، 1381).
صورت باستاني فرهنگ در متن بازمانده از اوستا و نوشتههاي فارسي باستان يافت نشده است. صورت پهلوي آن «فرهنگ[5]» گمان ميرود از پيشوند «فر-» به معناي پيش و ريشه باستاني «ئنگ[6][1]»به معناي كشيدن باشد. اين واژه مركب، از نظر واژگان به معني بالا كشيد، بركشيدن و بيرون كشيدن است ولي اين هيچگاه در ادبيات فارسي به مفهومي كه برخاسته از ريشه كلمه باشد نيامده است (آشوري، 1381).
ساموئل كينگ[7] (1930) فرهنگ را عبارت از كليه كوششهاي اعضاء يك جامعه براي انطباق با هنجارهاي محيط ميداند (گروه پژوهشي دانشكده مديريت، 1372).
صرفنظر از گوناگوني و تفاوت فرهنگها و اختلافاتي كه در تعاريف آن وجود دارد تمامي فرهنگها داراي ويژگيهاي مشتركي ميباشند. پارهاي از اين ويژگيها بدين شرح ميباشد:
1- فرهنگ آموختني است. 2- فرهنگ منتقل ميشود. 3- فرهنگ ساختي اجتماعي دارد. 4- فرهنگ خشنوديبخش است. 5- فرهنگ وحدت و يگانگي ميآفريند. 6- فرهنگ سازگاري مييابد. 7- فرهنگ پديدهاي ذهني و ادراكي است. 8- فرهنگ تحولپذير است (فرجاد، 1361).
2-3- مفهوم و تعريف سازمان:
سازمانها در رهبري دنياي معاصر نقش دارند. در واقع حضورشان هماكنون بر شئون مختلف زندگي مؤثر است. به سخن پيتر دروكر[8] (1976) «جوانان امروز بدانسان كه اجدادشان كشت و زرع ميآموختند بايد سازمانها را بياموزند.» وجه تمايز سازمانها از ساير شكلهاي اجتماعي، وجود نمودهاي معين در آنهاست. به اعتقاد اهل مطالعات سازماني، با شناخت سازمانها ميتوان مطالب بسياري درباره يك سازمان خاص آموخت (اسكات[9]، 1998). سازمان در هر جامعهاي كه در آن متولد ميشود و رشد ميكند از فرهنگ آن جامعه متأثر ميگردد و قالبهاي آن را ميپذيرد چرا كه هر سازمان در محدوده نظام ارزشي و فرهنگي فعاليت ميكند كه اين نظام ارزشي؛ اعتقادات، باورها، هنجارها و الگوهاي رفتاري را بدان منتقل ميسازد و سازمان نيز جهت حفظ و بقاي خود بايد به آنها توجه داشته باشد. هر سازمان بايد نيازهاي عناصر تشكيل دهنده محيطي خويش را كه متكي به حمايت آنهاست، برآورده سازد. بنابراين محيط؛ خطمشيها، قوانين و روشها را در سازمان تعريف ميكند و لذا به طور غيرمستقيم نيروي مهم و مؤثري در شكل دادن به فرهنگ سازماني ميباشد (دارابي، 1380).
در ارتباط با سازمان سه تعريف متمايز ارائه ميشود كه هر كدام از آنها مرتبط با يكي از سه ديدگاه درباره سازمان ميباشد. از ديدگاه سيستم حقوقي، سازمانها به منزله جمعهايي هستند كه در جهت نيل به هدفهاي نسبتاً مشخص و نشان دادن ساختارهاي اجتماعي با ميزان نسبتاً زيادي از رسمي بودن هدايت ميشوند.
از ديدگاه سيستم حقيقي، سازمانها جمعهايي هستند با اعضايي به دنبال منابع چندگانه، مجزا و مشترك؛ كه ارزش تداوم سازمان به عنوان يك منبع مهم را ميشناسند. ساختار روابط غيررسمي كه بين اعضاء به وجود ميآيد، نسبت به ساختار رسمي؛ راهنماي اطلاعاتي و درستتري براي فهم رفتار سازماني به وجود ميآورد.
از ديدگاه سيستم باز؛ سازمانها سيستمهايي از فعاليتهاي مرتبط هستند كه ائتلافهاي در حال تغيير از يك موقعيت به موقعيت ديگر را كه توسط افراد به وجود ميآيد پيوند ميدهند (اسكات، 1998).
2-3-1- تعريف فرهنگ سازماني:
به طور كلي از تركيب دو واژه با مفهوم «فرهنگ» و «سازمان» انديشه تازهاي به دست ميآيد كه هيچيك از آن دو واژه به تنهايي اين انديشه را دربرندارد (بحرالعلوم، 1387).
از آنجايي كه تعريفهاي مختلفي از فرهنگ سازماني شده است، لذا هر يك از آنها به جنبههاي خاصي تأكيد ميكنند. دقت در محتواي تعريفهاي ذيل ميتواند به ما نشان دهد كه ماهيت آنها چه اهدافي را دنبال مينمايد.
رابينز[10] (1943) فرهنگ سازماني را نظامي از استنباط مشترك ميداند كه اعضاء نسبت به يك سازمان دارند. همين ويژگي موجب تفكيك دو سازمان از يكديگر ميشود (رابينز، 1943).
فراست[11] (1985) در تعريف فرهنگ سازماني ميگويد: سخن از فرهنگ سازماني در واقع به معني صحبت از اهميت مردم به سمبلها، افسانهها، قصهها، تفسير عقايد، رويدادها و تجاربي است كه توسط همين مردم شكل ميگيرد (آلوسون[12]، 2002).
توماس[13] (1996)، فرهنگ سازماني را به ريشههاي درختي تشبيه كرده است كه شاخههاي آن فعاليتهاي قابل مشاهده سازمان ميباشد. ريشهها كمتر قابل مشاهده بوده و به سختي قابل تغييرند در حالي كه تغييرات در شاخهها سادهتر ولي ناپايدار ميباشند مگر اين كه تغييرات در ريشهها صورت گيرد.
شريتون و استرن[14] (1997) معتقدند فرهنگ سازماني، الگوهاي رسمي از عقايد، ارزشها و رفتارهايي هستند كه در بين اعضاء مشترك ميباشند (يوميكر[15]، 1999).
ادكار شاين[16] (1985) فرهنگ سازماني را الگوي پيشفرضهاي زيربنايي، ارزشها و الگوهاي رفتاري و دستساختههاي انساني به منظور حل و فصل مسائل، انطباق برون سازمان و يكپارچگي داخلي ميداند (زارعي، متين، 1374).
ديويس[17] (1984) فرهنگ سازماني را الگويي از ارزشها و باورهاي مشترك ميداند كه به اعضاي يك سازمان معني و مفهوم ميبخشد و براي رفتار آنان در سازمان راهنمايي فراهم ميآورد (مشبكي، 1380).
با نگاهي دقيق به اين تعريف پي ميبريم كه زمينه اصلي در فرهنگ سازماني وجود سيستمي از معاني و مفاهيم مشترك در ميان اعضاي سازمان است. در هر سازمان الگويي از باورها، سمبلها، شعائر، داستانها و آداب و رسوم وجود دارد كه به مرور زمان به وجود آمدهاند. اين الگوها باعث ميشوند كه در خصوص اين كه سازمان چيست و چگونه اعضاء بايد رفتار خود را ابراز كنند، درك مشترك و يكساني به وجود ميآيد.
[1]. Culture
[2]. Agriculture
[3]. Horticulture
[4]- Tylor
[5]. Far- hang
[6]. Thang
[7]. S. King
[8]. Peter Druker
[9]- Scott
[10]. Robbins
[11]. Frost
[12]. Alvesson
[13]. Thomas
[14]. Sherriton & Stern
[15]. Umiker
[16]. E.H. Schein
[17]. Davis
فهرست مطالب
فرهنگ سازماني
تعريف فرهنگ
تعريف فرهنگ سازماني
اهميت فرهنگ سازماني
سطح فرهنگ سازمان
الگوي وظايف فرهنگ سازماني
انواع فرهنگ سازماني
طبقهبندي هاريسون و هندي
طبقهبندي جفري ساني فيلد
طبقه بندي اقتضايي
طبقهبندي كتز دوريس و ميلر
فرهنگ حاكم و خرده فرهنگهاي سازماني
الگوهاي اساسي فرهنگ سازماني
الگوي پارسونز
الگوي اوشي
الگوي ليت وين و استرينگر
الگوي كرت لوين
الگوي رابينز
الگوي حسن زارعي متين
الگوي منوچهر كيا
الگوي مارشال ساشكين
فرهنگ و خلاقيت
سبكهاي رهبري
تعاريف رهبري
شايستگيهاي رهبري
مكاتب رهبري
مكتب صفات شخصي
نگرش ابرمرد
نگرش ويژگيهاي شخصي
مكتب رفتاري
مكتب اقتضايي
خلاقيت
تعريف خلاقيت
تفاوت خلاقيت و نوآوري
نظريههاي خلاقيت
نظريه كهن
نظريهي تداعيگرايي و رفتارگرايي
نظريه انسانگرايي
نظريه عصبشناختي
فرآيند خلاقيت
فرآيند خلاقيت از نظر مالاگا
عوامل توسعه خلاقيت
عوامل مؤثر بر خلاقيت سازماني
نقش مديريت در خلاقيت
پيشينه تحقيق
منابع
مدیریت