- منزلت صبر در آثار سعدی
صبرجمیل سعدی، خشیت احترام آمیز و عشق توأم با توكُّل است و سرو نماد سرسبزی و چونان روح نماد بی مرگی و نامیرایی است و «قامت» توجه و میل صنوبر دل به سوی دلدار است.
مهشید مشیری در كتاب «سرو قامت دوست»، تأملی در ترجیع بند سعدی، مینویسد: «صبراز موضوعات محوری كلام سعدی است. صبر همراه با هم معناها، متضادها، كه از نظر قیاسی (خواه صوری، خواه معنایی) با صبرمربوطند، جملگی در یك مقوﻟﮥ قیاسی قرار میگیرند. صبر در غزلها 73 بار ،صبر كردن 27 بار، صبور 12 بار، صبوری 21 بار، تحمل 17 بار، تحمل كردن 22 بار، طاقت 39 بار، شكیب 13 بار، شكیبایی 16 بار، شكیبیدن 4 بار، و مقوﻟﮥ صبرجمعاً 247 بار در غزلها به كار رفته است و همین موضوعات در ترجیعبند نیز مورد استفاده قرار گرفته . «(مشیری،1382 :143)
سعدی در غزلها در این باب میگوید:
بر جور و بی مرادی و درویشی و هلاك آن را كه صـــابری است، محبت نه كار اوست
سعدی اگــــــر طالبی، راه رو و رنج بر كعبهی دیـــدار دوسـت، صبر بیـــابان اوست
چــند نصیحت كنند ،بیخبرانم به صبر درد مــــرا ای حكیـــم، صبر نه درمان اوست
(سعدی،1374 :501)
سعدی خوب میداند كه صبر ما را وامیدارد كه دریابیم قدرت ما یگانه وﺳﻴﻠﮥ حل مشكل نیست. در گلستان در حكایت مشتزن، «كم جوشیدن» را مُرادف «صبر» به كار میبرد: «دولت به كوشیدن است، چاره كم جوشیدن است». سعدی در واقع صبررا، نه یك روش منفعلانه، بلكه نوعی كوشش فعالانه و چارهجویانه میداند و آن را به عنوان یك تصمیم معرفی میكند و در ترجیعبند نیز میگوید:
قســــمی كـــــــه مــــرا نیافریدند گــــر جــــهدكنــــم، میســـــرم نیست
فكـــرم به همــــان جهــــان بگردید كز گـــوشــــــهی صبـــــر بهـترم نیست
با بخـــــت جـــدل نـــمیتوان كـرد اكنـــــون كه طـــــریق دیــگرم نـــیست
بنشینــــم وصــــبر پیـــــش گیرم دنـــــبالهی كـــــار خویــش گـــــــیرم
(همان :823)
سعدی صبررا سیرت اهل صفا میداند و میگوید چارﮤ هر دردی ثبات است و مدارا و تحمل. میداند كه گنج صبراختیار لقمان است. در ذكر وفات امیرفخرالدین ابی بكر میگوید:
خدای عزّ و جل قبض كرده بنده ی خویـش تو نیز صبر كن ای بنده ی خدای پرست
(همان :486)
در گلستان میگوید: «طریق درویشان ذكر است و شكر خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توكل و تسلیم و تحمل» (همان :486)
در ترجیع بند خصوصاً در ابیات زیر صراحتاً به فضیلت صبر میپردازد كه همان تحمل است:
ای ســــــرو بلــــند قــــامــت دوســت وه وه که شــمایـلـت چــه نیـکـوســت
در پــــــای لــــطافت تــــو مـیــــــراد هر ســرو ســهــی که بــر لب جـوسـت
بســـــــیار مــــــــلالتــــــم بکــردنـد کانــدر پــی او مــرو که بــد خـوســت
ای سخــــــت دلان ســــــست پیـــمان ایــن شــرط وفــا بـــود که بی دوست
بنشینیم و صبر پیش گیرم
دنبــاله کار خویــش گیرم
از پیـــــــش تـــــو راه رفتـنــم نیـــست هــمــچــون مــــگــس از بـرابر قنـد ...
افتــــــادم و مصـــــلحت چنـــیـن بــود بــی بــنــد نــگیــرد آدمــی پــنــد
مــــستوجب ایـــن و بــــیـش از اینــــم بــاشــد کــه چــو مــردم خــردمـند
بنشینم و صبر پیشه گیرم
دنباله کــار خویش گیـرم
آنــدام تــو خــود حــریــر چــیـنــســت دیــگــر چــه کــنــی قــبـای اطـلــس؟
مــن در هــمــه قــولهــا فـــصـیــحــم در وصــف شــمــــایــــل تــو اخــرس
جـــان در قــدمــت نــهــم و لــیـــکــن رســم نــنــهـی تــو پــای بــر خـــس...
مــن بــعــد مــکن چــنان کــزیـن پیـش ورنــه بــه خـــدا کــه مــن ازیـــن پس
بنشینم و صبر پیشه گیرم
دنبالـــه کار خویش گیرم