چكیده :
امروزه بررسی راهبردی سازه ها و ساز وكارهای اثر بخشی از موارد مسلم تحول آفرینی و استقرار نظام بهبود فرایندهای كار قلمداد می شود عامل انسانی از دو زاویه متعارض یكی خلاقیت ، جمود ، و دیگری كار آفرینی – انهدام بازده سازمانها ، نقش زیر بنایی در موفقیت واثر بخشی سازمان و مدیریت دارد .
مقاله حاضر درصدد شناسایی بافت درونی ، تعبیه اسكلت پیكره اثر بخشی و ارائه راهكارهای هدایت مولفه های بهبود اثر بخشی سازمانی است .
مقدمه :
امروز سازمانها به حدی گسترده و پیچیده شده اند كه بدون علم سازمان و مدیریت و بهره گیری از توانمندی ، فراست و مهارتهای سالها تجربه سازمانی نه می توان سازمان را به خوبی درك وتحلیل كرد ونه می توان آن را رهبری و مدیریت نمود . همان طور كه بدون علم و ممارست درهر رشته تخصصی نمی توان از آن بهره برداری كرد علم مدیریت به لحاظ پیچیدگی ذهنی بودن ، وناهمگنی محیط واعضای سازمان بسیار
سخت تر از هر علمی است كه محیط آن جنبه فیزیكی و واقعی دارد.
جامعه نمی تواند از این پس شاهد وارد آوردن ضرر از طرف افرادی باشد كه بدون آگاهی از علم مدیریت صرفا به لحاظ پیروی از حلقه مراعات ( روابط ) و شیرینی منصبهای مدیریت وبا مستقر نشدن در حرفه مرتبط با رشته تحصیلی و تخصصی خود مشاغل حساس مدیریت سازمانها را اشغال كنند اینان تلاش می كنند صرفا با بهره گیری از سطوح اخلاقی و ارزشهای اجتماعی این عصر بدون كوچكترین آگاهی از نظریه و قوانین تحلیلی رشته ای و علم بسیار حساس و پیچیده مدیریت ، اداره امور سازمانها را بر عهده گیرند .
همه افراد دلسوز در این جامعه بارها شاهد حلقه شوم و دور باطل افكار مدیران و محو شدن برنامه ها وعملیات سازمانها بوده اند ، آثار سوء این نوع تصمیم گیریها موجب معدوم كردن كیفیت و انگیزشهای كاری منابع انسانی سازمانها می شود كه گهگاه می بینیم فردی در منصب مدیریت می نشیند كه ازعلم و جوهره ظریف مدیریت واداره سازمان و نحوه دستیابی به اثر بخشی سازمانی بهره چندانی ندارد .
موفقیت و اثر بخشی
اثر بخشی كه بعد كیفی بهره وری است درارتباط بسیار نزدیك با كیفیت و توان كاری
نیروی انسانی است این شاخص نشانگر نسبت : 1- هدفهای واقعی به هدفهای پیش بینی شده و 2- عملكرد واقعی به عملكرد مورد انتظار است وا زطریق بازده نیروی كار و سازمان اندازه گیری می شود اثر بخشی در واقع با هدفهای مدیر وسازمان مشخص می شود وهویت پیدا می كند عرصه شاخصهای سنجش اثر بخشی در چارچوب : 1- میزان دستیابی به هدفهای مورد انتظار 2) كیفیت كار 3) سرعت و دقت كار و 4) جوششهای درونی بهبود و خلاقیت قرار می گیرد البته در تعیین اثر بخشی باید میان اثر بخشی هدفهای فردی ، سازمانی ، و مدیریت تفاوت قائل شد از آنجا كه یكی از خصیصه های تحقق تفكرات واراده مدیریت در سازمانها استفاده از مجاری قدرت است لازم است میان مجاری قدرت سازمانی مقام و مجاری قدرت شخصی در كسب موفقیت و اثر بخشی تمییز قائل شد ، هر چند كه منظور از قدرت میزان توانایی تاثیر گذاری بر رفتار افراد است در صورتی كه شخصیت سازمانی قادر باشد افراد سازمان را به انجام دادن كار معینی ترغیب كند ، آن شخصیت دارای قدرت سازمانی مقام است درحالی كه قدرت شخصی از مجاری قدرت زیر دستان در انجام دادن فعال كار ، نشئت می گیرد بهترین وضعیت برای مدیریت سازمان ، جمع كردن این دو نوع مجاری قدرت در شخص مدیر است یعنی هم پذیرای او باشند دوستش بدارند ، به او احترام حرفه ای و شخصیتی بگذارند وهم از او پروا ، حیا و اطاعت پذیری بالایی داشته باشند وحتی بترسند در این میان بازده میزان كوشش وهدایت مدیریت مطرح میشود كه بر آن اساس فرد می كوشد بر رفتار دیگری تاثیر بگذارد وبه آن جهت بدهد و آن را در قلمرو و ابستگی وارد كند . میزان موفقیت افراد در سازمان را با بازده ( قدرت تولیدی ) گروه تحت رهبری آنها اندازه گیری می كنند .
موفقیت با چگونگی گرایش ، رفتار ، و عملكرد فرد و گروه ارتباط دارد ، اما اثر بخشی نشانه وضع درونی و میزان آمادگی اولیه فرد و گروه برای انجام دادن كار است لذا ماهیت گرایشی و انگیزشی دارد مدیر بهره مند از قدرت سازمانی ، از شیوه های مستقیم نظارت استفاده می كند ودر مسیر دستیابی به موفقیت سازمانی گام بر می دارد اما اثر بخشی زمانی نمایان می شود كه مدیر بر قدرت شخصی وبهره گیری از مجازی آن با اعمال نظارت كلی تر و جلوه های غیر مستقیم تاكید داشته باشد .
قدرت مقام در سازمان درچارچوب سلسله مراتب و تفكیك عمودی از بالا و پایین تفریض می شود در حالی كه قدرت شخصی از پایین به بالا بر اثر پذیرش زیر دستان و درعرصه تركیب وساز و كارهای دستیابی به هدفهای مشترك به وجود می آید مدیری كه قدرت اعمال نفوذ (موقت ) بر رفتار دیگران دارد می تواند موفق اما ناموثر باشد در صورتی مدیری موفق واثر بخش شناخته می شد كه صاحب مجاری اعمال نفوذ فكری ، حرفه ای ، وانگیزشی بر نیروی كار برای بالا بردن بهره وری سازمان باشد ( هالس 1994 هرسی و بلانچارد ، 1378 ) در نمودار شماره 1 نمایش هندسی تعامل قدرت شخصی ، اثر بخشی و نظارت در نمودار شماره 2 نمایش هندسی تعامل قدرت سازمانی موفقیت و نظارت ارائه شده است .
برای تعیین میزان موفقیت واثر بخشی ، نیاز به تعیین استاندارد های انجام كار و سنجش عملكرد مورد انتظار نیروی كار وجود دارد . حال این سوال مطرح می شود در تدوین استانداردها چه نوع معیارهای متعارفی ملاك است ؟ آیا این استانداردها باید به حدی بالا باشند كه دست یافتن به آنها برای همگان ناممكن باشد و فقط افرادی بتوانند به آن دست یابند كه توان بسیار بالایی داشته باشند ؟ آیا بهتر نیست این استانداردها نیز بر نیروی كار اثر مطبوع انگیزشی می گذارند و با معیارها و روشهای حسابداری – مثلا برنامه ریزی مالی و تنظیم گزارش عملكرد واحدهای سازمانی – سازگاری بالایی دارند مطابق این استانداردها انتظارات تا حد مناسب در سطح بالا قرار داده می شوند تانیروی كار برای حصول به آن تلاش كند این رو یك اهمال كاری ، ضایعات ،خرابی ، تاخیر و قفه وصدمات وارده به تجهیزات را درحد طبیعی ودر چارچوب حدود پذیرش استاندارد می پذیرد . از این رو ، افرادی كه بتوانند آن موارد را به حد كمتر از سطح مورد نظر تقلیل دهند تشویق می شوند و پاداش می گیرند . تغییرات عملكردی نیز مطبوع نیست مدیران استانداردهای عملكرد را هدفهای قابل حصول سازمانی در نظر می گیرند در این رویكرد ، ارزیابی عملكرد در چارچوب بازخورد مقایسه نتایج واقعی با انتظارات بودجه ای صورت می گیرد استانداردهای رایج قابل حصول از این نظر مورد استناد زیاد هستند كه 1- مخارج استاندارد چند منظوره را در نظر می گیرند مثلا مخارج یكسانی برای تاسیسات ، حفظ و نگهداری موجودی انبار ، عملیات بخشی برقرار می كنند 2) بر نیروی كار تاثیر انگیزشی مطبوع می گذارند زیرا استانداردهای منطقی عملكرد را برای آینده در نظر می گیرند و 3) در زمان استفاده از این استانداردها تفاوت منطقی بین استانداردها وبودجه بندی دیده نمی شود .
مدیریت