فلسفه آموزش در گذشته صرفاً به انتقال مجموعه اي از يك دانش سازمان يافته و يا ايجاد و ارتقاء نظام ارزشي حاكم بر رفتارهاي فرد و جامعه محدود مي شد كه اين مهم در چارچوب و برنامه اي برأمده از يك نظام رشته اي با ساختاري مشخص و زنجيره اي نهادينه از مفاهيم روشها و گامهاي آموزشي عملي مي شد.
اما امروزه فلسفه آموزش به بيش از آنچه در گذشته بود توسعه يافته و رويكردهاي جديدي مورد استفاده قرار گرفته كه در آنها اهميت اصلي به شخص انسان داده مي شود نه به مسيري كه وي طي مي كند . دراين برنامه ها واقعيتها و نيازهاي دنياي جديد در فراسوي ساختار يكسويه نگر رشته ها جستجو شده و جزئي نگري و محدوديتهاي تخصصي شدن و تقسيم علوم مطعون واقع مي شود.
آشنايي با اين رويكردها و چرايي آنها براي برنامه ريزان درسي بويژه در دانشكده ها و موسساتي كه در پي دستيابي به مرزهاي جديد و خلق بايسته هاي خاص در عرصه علوم بويژه علوم انساني هستند لازم و كارآمد است