شايد حقوق بشر، انساني ترين پديده مدرن باشد. زماني كه غرب از جنگ به ستوه آمد و خسته بر ويرانه ها زانو زد و سرنوشت تراژيك خود را نگريست، تنها روشي كه مي توانست ميثاقي براي همه انسان ها فارغ از همه تفاوت ها باشد، حقوق بشر بود.حقوق بشر اگرچه، مانند تمام راهكارهاي ديگر ،فارغ از تئوري هاي پيشيني نيست، اما بشر در آن روز بركنار از همه تئوري ها، نيازمند بود تا حقوق بشر را به مثابه روشي براي صلح و امنيت به كار گيرد.در اين ميان ودرفضاي فرهنگي جوامعي مانند ايران، نسبت ميان اين پديده والزاماتي كه تعاليم ديني برقرار مي كنند، چيست؟اين مقاله نسبت ميان فقه وحقوق بشر رادرپنج محور ،به اختصار،بررسي مي كند:
۱. حقوق بشر در شرايطي كاملاً انساني پديد آمد و بر پايه عقلانيت بشر به بار نشست و كشورهاي مختلف با تفاوت نگرش ها آن را چون ضرورتي انكارناپذير پذيرفتند. مي توان حقوق بشر را ايدئولوژيك، تئوريك و يا متديك بررسي كرد، اما ا مري كه ميان تمام اينها مشترك است و قابل انكار نيست، سطح روشي آن است.
حقوق بشر حتي در سطح تئوريكش، روشي است تا «انسان» پاسداري شود و حرمت او محفوظ بماند. برابري و مساوات انسان ها مهم ترين دستاوردي است كه عقلانيت مدرن در شكل معرفتي بدان راه يافته و آن را در نظامي حقوقي تعريف كرده است و هرچه مي گذرد بر انباشته آن افزوده مي شود.