مدیریت
خستگی شغلی احساسات نسبتاً پایدار از فقدان علاقه و دشواری در تمرکز بر فعالیت های در دست اقدام تعریف می شود. این احساسات باعث می شود تا فرد برای حفظ یا بازگشت توجه تلاش خود آگاهانه زیادی را از خود نشان دهد (فیشر، 46:1993). بر طبق ديدگاه پزشکي وين برگر و مولر (1974)، در تحقيقات پديده شناختي کيفي اخير"خستگي دائمي " بيان شده است:که فرد پس از اينکه برنامههاي زندگي خود را با امور غيرمطلوب و برخلاف علائق خود ترکيب ميکند به تدريج کسل و خسته ميشود. اين گونه افراد هيجانهاي عاطفي دوگانهاي احساس ميكنند زيرا اصولاً ازساير افرادي که در برخوردهاي روزمرهي آنها دخالت دارند ناراحت هستند و در عين حال بطور جدي تري از دست خودشان ناراحت هستند" (بارگ ديل ،2000: 188). تحقيقات بارگ ديل (2000) نشان مي دهد که افرادي که مستعد "خستگي دائمي هستند" شيوهي زندگي منفعل و اجتنابناپذير را پيش ميگيرند که حاصل آن خستگيي است که به جنبههاي ديگر زندگي آنها نيز تسري مييابد؛ و بدين ترتيب يک دورهي پيوسته از خستگي مزمن و تنازعات مداوم براي غلبه بر اثرات نامطلوب را بوجود ميآورد.
از زمانهاي دور (دوره ي کلاسيک) در مورد خستگي مطالبي به جا مانده است که شرح مفصل آن به قرن چهارم ميلادي برمي گردد (هيلي ، 1984). امّا، تا اواسط قرن هجدهم ميلادي تعريفي از واژهي خستگي در زبان انگليسي وجود نداشت و ريشه ي آن هم مشخصاً معلوم نبود (هيلي، 1984؛کوهن،1976). محققان ميگويند ريشهي لغت خستگي بسته به اينکه معناي اصلي آن به جنبههاي جسمي يا روحي اشاره کند، متفاوت است. در ميان معادلهاي واژه ي خستگي جسمي ميتوان به لغات "دلگير کننده ، "کسالت آورنده "، "محزون " اشاره کرد، در حالي که معادلهاي روحي آن شامل واژههاي"ملال آور "، "يکنواخت " و واژهي فرانسوي (Ennui) است (هيلي، 1984؛ کوهن، 1976؛ اوکانر ، 1967).
در ساير زبانها معاني ديگري از خستگي که ناشي از نحوهي کاربرد اين اصطلاح است را ميتوان پيدا کرد. براي مثال در زبان آلماني، لغت"Lany Wiele"که حاکي از "گذر کند زمان" است معني خستگي را ميدهد. در زبان عبري، لغت "Lashemn"به معناي "آرزوي چيزي را کردن" و همچنين" اندوه ناشي از بيکاري" معادل واژهي خستگي است. معني اصلي واژه ي خستگي در زبان اسلاوي" Kuka"است که به معناي "تکرار و يکنواختي " است (واف، 1979). نهايتاً ساندبرگ و استات (1992) معادلهاي ديگر واژهي خستگي (خسته کننده) را از زبانهاي ژاپني، چيني (ماندارين) وكرهاي که تأکيد بر مفاهيم "جالب نبودن "و يا "بيکار بودن " است راگزارش کردهاند. براي کسب اطلاعات بيشتر در مورد ريشهي لغت خستگي ميتوان به نوشتههاي آسمان (1979) و واف (1979) مراجعه کرد. کاربردهاي ادبي واژهي خستگي را همچنين در آثار هيلي(1984)، کلاپ (1986)، کوهن (1976)، اسپکز (1995) ميتوان يافت.
فهرست مطالب
چكيده 1
تعریف نظری و مفهومی خستگی شغلی تعریف عملیاتی خستگی شغلی فصـل دوم : ادبیات نظری و پیشینه تجربی خستگی شغلی
مقدمه 6
2-1- بخش اول:استعداد خستگي شغلي 6
2-1-1- ریشه لغوی خستگی 6
2-1-2- مفاهيم و تصورات خستگي 9
2-1-2-1- ديدگاه روانکاوانه 9
2-1-2 -2- ديدگاه فيزيولوژيک 11
2-1-2-3- ديدگاه رشدي 14
2-1-2-4 ديدگاه صنعتي ـ انساني 15
2-1-3 خستگي شغلي 20
2-1-4 مفهوم استعداد خستگي شغلي 22
2-4-1 بررسي تحقيقات انجام شده در ارتباط با خستگي شغلي
2-5- چارچوب نظري تحقيق 31
2-6- مدل مفهومي تحقيق 33
2-7- فرضيههاي تحقیق 36
منابع