اگر بپذيريم كه در يك گروه انساني هميشه مردماني هستند كه تحت تاثير عوامل مختلف و بدلايل گوناگون گرايشهاي بطرف اعمال ضد اجتماعي پيدا مي كنند كاملا ساده است اثبات كنيم كه اين اعمال مخصوص هميشه داراي يك اصل و ريشه نمي باشند تا بعنوان جرم معرفي شوند و دليل آن باشند كه كيفرهايي براي آنها در نظر گرفته شود زيرا آنچه كه روزي نام جرم بخود مي گيرد ممكنست روز ديگر امري عادي , بي اثر و يا حتي خوب شناخته شود چون جرم در طي قرون و اعصار باشكال مختلف در مي آيد و در اثر تحول اجتماعات و پيشرفتي كه نصيب آنها مي شود در هر زمان و مكاني بصورتي جلوه گر مي گردد.
نكته مسلم آن است كه هيچگاه ميسر نيست كه جرم طوري معني و تفسير شود كه در همه جا صادق باشد و در كليه ادوار ارزش خود را حفظ نمايد اين موضوع نه تنها براي عصر حاضر كه بر تعداد جرائم افزوده شده و صور مختلف ديگري بر آنچه كه موجود بوده اضافه گشته است صادق مي باشد بلكه براي ازمنه قديم هم كه محدوديت وجود داشته و همه گونه جرم به صورت امروز يافت نمي شده است معني كردن جرم كار آساني نيست بنابراين تنها مي توان بيك نوع طبقه بندي كه سه دوره را از يكديگر مشخص مي سازد دست زد تا بتوان تحولي را كه جرم يافته است شناخت در غير اين صورت براي وقوف از جزئيات لازم است كه هر اجتماعي در زمان خود مجزا از ساير اجتماعات مورد مطالعه دقيق قرار گيرد.