علوم اجتماعی
این نوشتار مبانی نظری و پیشینه تحقیق توانمندسازی کودکان خیابانی می باشد. در بخش اول چارچوب و مبانی نظری توانمندسازی کودکان خیابانی تشریح می شود و در بخش دوم پیشینه نظری تحقیق توانمندسازی کودکان خیابانی در پژوهش های داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می گیرد.
پدیده کودکان خیابانی یکی از آسیبها و مسائلی است که نمیتوان برای تشریح آن از یک یا چند نظریه خاص استفاده کرد. با توجه به اینکه اکثر نظریات به عوامل پیدایش کودکان خیابانی و عوامل خانوادگی و اجتماعی کودکان خیابانی پرداخته شده و نظریات محدودی در زمینه توانمندسازی کودکان خیابانی وجود دارد، در این تحقیق سعی شده است به ذکر نظریاتی پرداخته شود که ارتباط بیشتری با موضوع پژوهش دارد. نظریههایی که برای این پژوهش انتخاب شده است در قالب دو دسته، تئوری منابع بلود و ولف و نظریههای توانمندسازی روچا، فریدمن، رولاند، آلسوپ و هینسون و نایلا کبیر است.
2-8-1 تئوری منابع
در تئوریهای توانمندسازی در مددکاری اجتماعی فرض را بر این میگیرند که منشأ توانمندسازی، قدرت است، اصولاً صاحبان قدرت به افراد ضعیف قدرت نمیدهند و خود افراد ضعیف باید قدرت را به دست بیاورند. هدف توانمندسازی، گرفتن قدرت از دیگران و دادن آن به مراجعان به منظور داشتن کنترل دائمی بر امور زندگیشان میباشد، فرض فعالیت توانمندسازی این است که مددکاران اجتماعی قدرتشان را در طی یک دوره زمانی به مراجعان واگذار میکنند تا به او کمک نمایند از طریق بدست آوردن کنترل بر زندگیشان، به طور دائم قدرت بدست آورد، مددکاران اجتماعی برای انجام این کار نیاز به منابع دارند (مالکوم پین، 1391: 547).
بلود و ولف از معروفترین افرادی هستند که در رابطه با قدرت و منابع اظهارنظر کردهاند که هرچند نظر آنها در زمینه قدرت در روابط خانوادگی بیان شده است ولی میتوان از آن در رابطه با توانمندسازی کودکان خیابانی بهره برد. بلود و ولف یک رابطه آشکار بین قدرت و منابع در خانواده را در نظر میگیرد و قدرت را به عنوان توانایی بالقوه یک عضو برای نفوذ و تسلط بر رفتار دیگری تعریف میکند. فرض اصلی در نظریه منابع آنها این است که فرد منابع و امکاناتی در اختیار دارد که جهت رسیدن به اهداف، خواستهها و علایقش مهم است و میتواند بر روی دیگرانی که اهداف، نیازها و خواستههای مشابهای دارند اثر بگذارند و در برابر اهداف و خواستههای دیگرانی که چنین منابعی را در اختیار ندارند مانع ایجاد کنند، که می توان آن را نوعی اعمال قدرت دانست. از آنجایی که منبع به عنوان هر چیزی است که یک عضو را قادر میسازد که نیازها و اهداف دیگر اعضای خانواده را تأمین کند.
بنابراین میزان قدرت در یک خانواده به یک همسر امکان میدهد که منابع بیشتری را بدست آورد. در خانواده هم اهداف، نیازها و خواستههای متعددی برای زن و شوهر وجود دارد که هر یک به تناسب میزان منابع در اختیار میتواند آنها را تحقق بخشند. میزان قدرت در خانوادههای پدرسالار و در تمام خانوادهها بوسیله مقایسه میزان منابع و شرایط زندگی آنها مشخص میشود، به عبارتی بین منابع در دسترس زوجین و میزان قدرت در جامعه رابطه وجود دارد (بلود و ولف، 1960: 29).
به نظر بلود و ولف منابع شامل توانایی کسب درآمد، تحصیلات و پرستیژ شغلی میباشد که همگی وابسته به دنیای اقتصادی بیرون خانه است. جایی که مردان برتری بیشتری نسبت به زنان دارند البته منابع غیراقتصادی هم مثل مشارکت، حمایت عاطفی و مهارتهای اجتماعی در قدرت نقش دارند که بیشتر به زنان مربوط است(آدامز و لینز، 1383: 154 به نقل از چمنی بالا بیگو، 1389). همچنین بلود و ولف معتقدند که خانوادههایی که دارای اعضای بیشتری هستند و گستردهتر میباشند، عموماً سنتیتر، سختگیرتر و در اعمال قدرت تنبیهیتر عمل میکنند. بلود ریشه آنرا در منابع کمیاب جستجو میکند و معتقد است خانوادههایی که اعضای کمتری دارند شیوه اعمال قدرت آنها دموکراتیکتر است (بلود و ولف، 1966: 398).
بنظر نگارنده کودکانی که در خانوادههای پرجمعیت هستند و شیوه اعمال قدرت در آنها مستبدانه است در دستیابی به منابع دچار مشکل هستند لذا برای کسب قدرت و دستیابی به منابع به خیابان روی میآورند و در ابتدا تنها به صورت محدودی در خیابان میمانند و دوباره به خانواده برمیگردند و با گذشت زمان که با افراد بیشتری در خیابان آشنا میشوند و به منابع دسترسی مییابند، از آنجایی که ارتباطشان با خانواده نیز محدود است، خانه را بتدریج ترک و به کودکان خیابانی میپیوندند. کودکانی که در ابتدا میشد با آموزش شیوههای فرزندپروری دموکراتیک به خانوادهها از خیابانی شدن آنها جلوگیری کرد.
بعضی از این کودکان بتدریج جای پدر و مادر را در کنترل منابع بدست میگیرند و روابط و نقشها در خانواده دگرگون میشود ولی از آنجایی که از بسیاری از حقوق خود مانند آموزش، بهداشت، تفریح و... محروم میشوند این سوال مطرح است که تا چه حد دستیابی به بعضی منابع (مانند درآمد) و عدم دستیابی به منابع دیگر(مانند آموزش، بهداشت، تفریح، عدم مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، حمایت عاطفی و مهارتهای اجتماعی) در فرآیند دستیابی به قدرت این کودکان تأثیر دارد و میتواند آنها را توانمند کند و تا چه حد سازمانهای مردم نهاد میتوانند با کمک به در دسترس قرار دادن منابع، به آنها در جهت توانمندسازی کمک کنند. السون و کرامول معتقدند که نظریه منبع با تأکید بر سه فرض عمده میکوشد تا به شناخت پدیدههای اجتماعی دست یابد: 1- هرانسانی به طور مستمر میکوشد تا نیازهای خود را برآورده سازد. 2- بسیاری از نیازهای انسانی با کنش متقابل برآورده میشوند. 3- طی این کنش متقابل مبادله دائمی منابعی انجام میشود که در برآورده ساختن احتیاجات فرد و دستیابی به اهداف نقش موثری را ایفا میکنند (قندهاری، 1382: 22 به نقل از چمنی بالابیگو، 1389: 63).
فهرست فصل دوم: چارچوب نظری و پیشینه پژوهش توانمندسازی کودکان خیابانی مبانی نظری پژوهش توانمندسازی کودکان خیابانی مقدمه 2-8 مبانی نظری تحقیق 2-8-1 تئوری منابع 2-8-2 نظریه های توانمندسازی 2-8-2-1 نظریه آلسوپ و هینسون 2-8-2-2 نظریه نایلا کبیر 2-8-2-3 نظریه فریدمن 2-8-2-4 نظریه روچا 2-8-2-5 نظریه رولاند 2-8-2-6 جمعبندی نظریات در حوزه توانمندسازی 2-9 پیشینه نظری پژوهش توانمندسازی کودکان خیابانی 2-9-1 تحقیقات داخلی توانمندسازی کودکان خیابانی 2-9-2 تحقیقات خارجی توانمندسازی کودکان خیابانی 2- 10 چارچوب نظری تحقیق 2- 11 سوالات تحقیق 2- 12 فرضیات تحقیق 2- 13 مدل نظری تحقیق