عقب ماندگی ذهنی یا نارسایی رشد قوای ذهنی، موضوع تازه و بدیعی نیست و همواره در طول حیات بشر، افرادی در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.
در گذشته های بسیار دور كه بشر تمدن چندانی نیافته بود، این افراد را به دلیل بیماری شان دیوانه، مجنون و جن زده خوانده و آنها را محبوس كرده و یا به مرگ محكوم می كردند اما به تدریج از قرن هجدهم این نگرش تغییر یافت.
روان پزشك معروف فرانسوی، «فیلیپ پنیل»، در این زمان در اقدامی شگرف زنجیر را از دست و پای بیماران عقب مانده ذهنی باز كرد و برخلاف دیگران با ملاطفت به دلجویی از آنان پرداخت و حتی برای آنها برنامه های تفریحی و گردشی در نظر گرفت.
در واقع اولین دوره توجه به مسایل بیماران روانی و عقب ماندگان ذهنی، انقلاب كبیر فرانسه و برابری حقوق افراد اجتماع بود و انقلاب صنعتی، دولت ها را به تعلیم و تربیت كلیه افراد كشور موظف كرد و از همین جا مساله آموزش و پرورش كودكان استثنایی نیز مورد توجه واقع شد.