اسامي آن چه پيرامون انسان است – و البته آن چه در ذهن و فكر و روح اوست-، كوشش اوست براي شناختن. اين اسمها و كلمات، علامات و نشانههايي هستند كه به معاني معيني دلالت ميكنند و واضع آنها انسان است. انسان بر حسب قرارداد و به دل خواه خود، در ابتدا بر اشياي پيرامونش اسم گذاشت و اين نشانههاي وضعي/ قراردادي شدند نامهاي واقعي اشيا. «نشانهها وسايلي مقتصدانه هستند براي بيان معنايي كه يا حاضر است و يا قابل وارسي.»(2) انسان وقتي شيئي را ديد، تعريفي از آن شيء بر حسب صورت ظاهر، هويت و كاركرد آن – و اگر آن شيء مفهومي ذهني يا عقلي بود، تعريفي حاصل از ادراك آن – در ذهنش نقش بست و به منظور آن كه از آن پس براي ناميدن آن شيء همهي معنايي را كه در ذهنش دارد، با تمام حدود و ثغور آن به زبان نياورد، به نامگذاري آن پرداخت. و از اين رو است كه نشانهها «همه وسايلي مقتصدانه» هستند «براي بيان تعريفي طولاني» و «موجب صرفهجويي در اعمال ذهني».(3)
نام اشيا را –از آن رو كه به معنايي دلالت ميكنند – دال، و معناي نهفته در آن را – كه همان صورت ظاهر اشيا و مجموعهي ويژگيهاي آنهاست- مدلول ميخوانيم. بنا بر تعريفي كه از نامها و نشانهها ذكر شد، دلالت اين نشانهها بر معنا دلالتي وضعي و قراردادي است؛ نه مبتني بر شباهت واقعي ميان دال و مدلول. هم چنيناند علامتهاي اختصاري يا نشانههايي نظير علامات راهنمايي و رانندگي.