در اواخر مائه پنجم در اذهان كساني كه جستجوي حقيقت و معرفت مي كردند تشويق و تشتت بسيار دست داده و مخصوصاً تعليمات سوفسطائيان افكار را پريشان و عقايد را متزلزل ساخته بود و به همين جهت بنيان احوال اخلاقي مردم نيز رو به سستي گذاشته و مفاسد بزرگ از آن بروز مي كرد .
در اين هنگام سقراط ظهور نمود و او از بعضي جهات به سوفسطائيان شباهت داشت و معاصرين اكثر ميان او و آن جماعت فرق نمي گذاشتند و ليكن سقراط كه خداوند اخلاق است در حكمت شيوه تازه اي بدست داد و آن شيوه را شاگرد او افلاطون و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تكميل كردند و حكمت را به اوج ترقي رسانيدند و از اين رو سقراط امام حكماء و استاد فلاسفه است و چون در راه تعليم و تربيت ابناء نوع جان سپرده است از بزرگترين شهداي عالم انسانيت نيز بشمار مي رود ( معاصر اردشير درازدست و داريوش دوم ) .
مقام سقراط
اگر كساني كتاب « حكمت سقراط » را خوانده باشند ، از داستان شگفت و تعليمات آن بزرگوار آگاه شده اند و برخورده اند به اين كه او جنبه پيغمبري دارد و وظيفه خود را متنبه ساختن مردم به جهل خويش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزين نمودن آن به فضايل و كمالات قرار داده و ليكن رأي و نظر مخصوصي در فلسفه اظهار ننموده بلكه همواره اقرار و اصرار بناداني خويش داشته است .
شيوه سقراط
گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد يعني ادعاي معرفت را كوچك كرده جويندگان را متنبه ساخت كه از آسمان فرود آيند يعني بلند پروازي را رها نموده به خود بايد فرو رفت و تكليف زندگاني را بايد فهميد و نيز گفته اند شيوه سقراط دست انداختن و استهزاء بود .