تقریبا" یک صد سال بعد از
مرگ تیمور، از میان هرج و مرج و تجزیه و تفرقهاى که در گیرودار بین سرکردگان طوایف ازبک و تیموریان در ماوراءالنهر و در کشمکش ترکمنانان
سیاه گوسفند و سپید گوسفند با یکدیگر و با بقاى خاندان تیمور و چنگیز در ایران در جریان بود،
ایران پیر و فرتوت و مجروح از ستم و غارت مستبدان بزرگ و کوچک، به صورتى ناگهانى
و بر خلاف انتظار، بعد از نهصد سال که از سقوط ساسانیان مىگذشت، دوباره به یک دوران وحدت ارضى، دولت ملى، و تمامیت نسبى قدم
گذاشت. این تحول را محققان و پژوهشگران تاریخ، اعتلاى ایران به مرحله دولت ملى
خواندهاند و با اندک تسامح و مختصر استثنا مىتوان دوران صفویه و بعد از آن را، تا
حدى به همین عنوان تلقى کرد.
در عهدى که ایران زمین از جانب ماوراءالنهر به وسیله نیروى
»نوپدید« اما مخالف و مهاجم ازبک، و از جانب آسیاى صغیر- روم - توسط نیروى رقیب و منازع و تجاوزگر عثمانى تهدید مىشد، در داخل نیز
دستخوش تفرقه و ملوک الطوایفى خاندانهاى متنوع و گوناگون و بى اعتنا به سرنوشت
عمومى و ملى ایران بود. خوزستان، درگیر دخالتها و طغیان غلات مشعشعى بود، نواحى اران، در دست خاندان
شروانشاهان، خراسان در اختیار بقایاى تیموریان، و عراق عجم، فارس و آذربایجان در دست ترکمانان آق قویونلو قرار داشت. منازعات بى وقفه آق قویونلو با تیموریان و با ترکمانان قراقویونلو، تمام اطراف و
اکناف ملک را دچار تجزیه و تفرقه و در معرض از دست دادن پیوند با دیگر مناطق و
مردمان ایران زمین کرده بود که از دیرباز به هم پیوسته، هم فرهنگ و هم سرنوشت بودند.