نخستين نكته اي كه در
فلسفه نظري به چشم مي خورد اين ادعاست كه تاريخ همچون موجود زنده متحركي است كه
روحي دارد و جسمي و عزمي و آهنگي و حركتي و هدفي و قانوني و نظامي و محركي و مسير
ي. اين هويت مستقل كه براه خود مي رود و انسانها
را نيز يا تسليم خود مي كند و يا زير چرخ هاي تيز رو و پر شتاب و سنگينش له
و مثله مي كند ازجايي آغاز كرده است و از
طريقي ميگذرد و سرانجام هم به مقصدي ميرسد
. فلسفه نظري تاريخ بر اين سراست كه نشان دهد كه اين رفتن و باليدن چگونه صورت
ميگيرد و آن نقطه نهايي كه بار انداز تاريخ است كجاست و چگونه از منزل كنوني ،
منزل واپسين را ميتوان ولو با ابهام و اجمال تصور كرد ، و اين رفتن به جبر است يا به تصادف ، و گذر از
منازل و مراحل گوناگون تاريخي اجتناب ناپذير است يا چاره پذير . فلسفه نظري تاريخ
را ميتوان چنين تعريف كرد كه معرفتي است كه در آن از حركت ، محرك ، مسير و هدف موجودي
بنام « تاريخ » بحث ميشود