آسيب شنوايي در كودكان منجر به عوارض سوء متعددي ميگردد كه از جمله اين عوارض مشكلاتي در كسب مهارتهاي شنوايي (يعني كشف صدا، تمايز اصوات، شناسايي اصوات، درك گفتار و ...)، مشكلاتي در رشد طبيعي زبان، مشكلات عديده گفتاري و غيره مي باشند. براي غلبه بر اين عوارض سوء، پس از آن كه كودك مناسبترين وسيله كمك شنوايي را دريافت نمود، بايد آموزشهاي ويژه در حيطههاي گوناگون توانبخشي شنوايي مثل، تربيت شنوايي، زبانآموزي، توليد و اصلاح گفتار، مشاوره و غيره به فراخور نياز كودك ارائه شود. ترتيب شنوايي، نوعي آموزش ويژه براي ايجاد و يا بهبود مهارتهاي شنوايي است. اما چگونه ميتوان فهميد كه سطح مهارتهاي شنوايي كودك چقدر است و او به كداميك از آموزشها در حيطه تربيت شنوايي نياز دارد؟ اين اولين سؤا لي است كه شنواييشناسان در حيطه توانبخشي شنوايي با آن روبرو هستند. روش درست اين است كه ابتدا آزمونهاي شنوايي مختلف روي كودك انجام شود، سپس پاسخهاي وي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. بدينگونه كه بايد آنچه را كه به كودك گفته شده (محرك) و از وي انتظار ميرود را با نوع پاسخي كه ميدهد، مقايسه نمود (اربر[1]، 1982). مربيان كودكان ناشنوا، مايلند هر يك از شاگردان خود را با روش و وسيله يكسان ارزيابي نموده و با توجه به نتيجه ارزيابي تواناييهاي شنوايي شاگردان، آنها را براي قرارگيري در برنامههاي آموزشي تربيت شنوايي، طبقهبندي نمايند.
نربون وشو در سال 1989 چند دليل براي اهميت انجام ارزيابيهاي توانايي بازشناسي شنيداري ذكر نمودند:
الف) ضمانت اجرايي براي آغاز تربيت شنوايي است.
ب) پس از يك دوره درمان، صرفنظر از نوع روشي كه در درك گفتار فراهم شده باشد، با اندازه گيريهاي مجدد، مقدار پيشرفت درك گفتار در مقايسه با نتايج آزمون قبلي تعيين مي گردد.
ج ) ناتواناييهاي خاصي كه منجر به مشكل درك گفتار شده، شناسايي مي گردد تا متعاقباً در برنامه ترتيب شنوايي لحاظ شوند.
از ديگر دلايل ارزيابي مهارتهاي شنيداري مي توان به موارد زير اشاره كرد: