به تصديق همگان شناخت حسي بيواسطه ترين و ابتدايي ترين گونه شناخت است و داده هايي چنان وثيق از براي ادراك آدمي فراهم مي آورد كه حتي شكاكترين فلاسفه و حكما در درستي آنها تهديد نتوانسته اند كرد. در سراسر تاريخ دو هزار و پانصد ساله فلسفه، جز تني چند از فلاسفه كه در پندار گرايي(1) براه افراط رفته اند، هيچيك از فلاسفه ديگر ارزش و اصالت ادراكات حسي را انكار نكرده است. اما شناخت آدمي تنها به حصول ادراك حسي از جهان خارج محدود نمي گردد. تاثيرات حسي نخستين حلقه از زنجير طولاني و پيچيده علم و ادراك انسان را تشكيل ميدهند، كه هم در عرصه تصورات (مفهوم سازي) و هم در حيطه تصديقات (نظريه سازي) سنگ بناي اوليه و نخستين هرگونه فعل وانفعال ذهني محسوب مي گردند(2).
انسان از مشاهده مكرر مصاديق جزيي يك مفهوم كلي، به تعقل و تصور آن مفهوم مي پردازد و چون در تجربه، صدق يك قضيه جزئي و خارجي را بارها و بارها بيازمايد، به تعميم آن پرداخته و قضاياي كلي و جهانشمول مي سازد. پرسشي كه از ديرباز ذهن انديشمندان و فلاسفه را بخود مشغول داشته است، چگونگي و به اصطلاح “مكانيسم” اين تعميم است. اين مساله كه در فلسفه جديد، در ضمن مسائل شناخت شناسي(3) مطرح مي شود در قرون اخير بويژه بخاطر رونق گرفتن مباحث فلسفه علم مجادلات و مناقشات فلسفي بسياري برانگيخته است و به يقين مي توان گفت كه هيچيك از فلاسفه و مكاتب فلسفي غرب نتوانسته اند به آن پاسخي در خور و قانع كننده بدهند و حداكثر كاري كه كرده اند بررسي جوانب مساله، يا در نهايت دور زدن و طفره از آن بوده است.
در اين مقاله خواهيم كوشيد ضمن طرح دقيق مساله، نظرات مهم فلاسفه را در اينمورد به اجمال و بطور فشرده بررسي كرده و در پايان راه حلي را كه استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب “مساله شناخت” خود بر مبناي آراء و اقوال فلاسفه اسلامي مطرح نموده اند ارائه مي دهيم(4).