بیان مسئله
یکی از مشغله های اصلی بشریت در تمام دوران ، توانا ساختن نسل آینده در اداره امور خویش و سپردن میراث فرهنگی بوده است . قسمت اعظم این وظیفه ، در ابتدا توسط خانواده انجام می شد . همزمان با گسترش جوامع و تقسیم کار اجتماعی و اقتصادی وظیفه تعلیم و تربیت به نهاد آموزش و پرورش محول گردید . این نهاد به طور رسمی عهده دار این امر گشت تا بر اساس اصول و اهداف مورد قبول جامعه ، توانایی ها و استعدادهای نوجوانان را شناسایی نماید و به منظور اجتماعی شدن و به عهده گرفتن مسئولیت های آتی تعالیم لازم را به آنان بیاموزد . امروزه دیدگاه مردم در مورد آموزش و پرورش به گونه ای است که استفاده از امکانات تربیتی جامعه را حق طبیعی و مسلم خود می دانند . دلیل عمده این امر آن است که تعلیم و تربیت با سرنوشت انسان در زندگی آینده پیوند خورده است . در عصر حاضر بسیاری از امکانات مادی و نیروهای انسانی در خدمت تعلیم و تربیت قرار داده شده است . همچنین تعلیم و تربیت در بسیاری از جوامع یک سرمایه گذاری بلند مدت محسوب می گردد . که به بهای چشم پوشیدن و صرف نظر کردن از رشد کوتاه مدت دیگر امکانات جامعه حاصل می گردد . بنابراین اگر تعلیم و تربیت نتواند نیروهای انسانی تحت آموزش خود را در قالب انواع تخصص ها و مهارتهای مکمل و مورد لزوم جامعه درآورد و بدین ترتیب نتواند به ایفای نقش خود در زمینه شکوفایی جامعه بپردازد ، در واقع باید گفت که این امکانات و نیروها به هدر رفته است . لذا تفکر عاقلانه حکم می نماید که سرمایه ها و نیروهای به کار گرفته شده در تعلیم و تربیت به گونه ای برنامه ریزی و سازماندهی شود تا بتواند به اهداف مورد نظر خویش دست پیدا کند . نوجوانان در دوران تحصیل ، نگرش مثبت یا منفی نسبت به خود و محیط پیرامون بدست می آورند این مسأله به مقدار زیاد به تجارب موفق یا ناموفق دانش آموزان در دوران تحصیل بستگی دارد . آنها در هنرستان در مسیر رشد و بالندگی قرار می گیرند . در حقیقت در طول بهترین سالهای عمرخود با عوامل مختلف مؤثر بر تحول شناختی ، عاطفی و اجتماعی به کنش متقابل می پردازند . آنها با پیشرفت در تحصیلات و افزایش میزان یادگیری علاوه بر رشد علمی به سلامت روانی نیز دست پیدا می کنند . بر عکس در صورت عدم موفقیت تحصیلی و فشارهای روانی ناشی از آن ، بهداشت روانی شان برهم خورده و بدین گونه خسارتهایی متوجه آنها و جامعه می گردد . به همین دلیل باید به مقوله بالا بردن اعتماد به نفس و یاد گیری دانش آموزان و بالا بردن میانگین نمرات آنان توجه بیشتری نمود تا بتوان با شناخت آن ، توانایی ها و شایستگی های نوجوانان را بارور کرد . هركدام از نهادهاي اجتماعي مانند خانواده و مدرسه و مراكز ورزشي و غيره ابتدا بايد در مورد نوجوانان مطالعه نمايند و با استفاده از شيوه هاي صحيح تربيتي، باورهاي صحيح را آموزش دهند تا نوجوان در طي مراحل رشد خود به اعتماد به نفس كامل دست يابد و بدين ترتيب جامعه اي با انسان هاي منطقي با باورهاي صحيح و عملكرد هاي استاندارد داشته باشيم. اعتماد به نفس عامل اكتسابي است كه از بدو تولد پايه هاي آن در ذهن هر يك از انسانها گذاشته و با مرور زمان اين امر گسترده تر و عميق تر مي شود. متاسفانه در بسياري از خانواده هاي سنتي چون مهمترين مساله براي والدين حرف شنوي و تسليم بله بودن فرزندان مي باشد ، اغلب با ايجاد محدوديتهاي غير ضروري و مشكل آفرين ، مانع رشد اعتماد به نفس در كودكانشان شده كه همين امر در بزرگسالي باعث عدم خودباوري و اتكاي به نفس در ايشان ميشود. مسئله اصلی در این اقدام پژوهی ضعف دو هنرجو به نام های طاهره و هاجر در رشته امور اداری است که در سه درس تخصصی این رشته به نام های بایگان،سرپرست دبیرخانه و مسئول دفتری دارای ضعف هستند.
توصیف وضع موجود
اینجانب با شماره پرسنلی مدت 10 سال است که در آموزش و پرورش در حال خدمت هستم و دارای مدرک لیسانس هستم. هنرستانی که در آن در حال تدریس می باشم هنرستان…….است. هنرستان کار و دانش دخترانه …. دارای 11 کلاس,.5 کلاس سوم و شش کلاس سوم, 191 دانش آموزمی باشد که دارای پایه های دوم و سوم رشته های نگارگری, خیاطی, تصویرسازی, اداری,گردشگری و معماری است. این هنرستان دارای 16 هنرآموز , 9 دبیر و 12 نفر کادر اجرایی می باشد که در سال72 تاسیس شده و دولتی و ثابت صبح است. از ابتدای سال تحصیلی در موارد متعدد متوجه شدم که آزمون های بسیاری که به عمل می آوردم و روش تدریس های متعدد و فعال که به کار می گرفتم دو نفر از هنر جویانم به نام های طاهره و هاجر در دروس بایگان،سرپرست دبیرخانه و مسئول دفتری نمرات پائین تر از حد انتظار کسب می کنند و شدیداً دچار افت تحصیلی هستند.این دانش آموزان حتی سرکلاس هنگام تدریس علاقه ای از خود نشان نمی دادند و من نیز مجبور به استفاده از راه حل های موقت جهت جلب توجه آنها نسبت به درس بودم . هر بار پس از تصحیح برگه های امتحانی واقعاً نگران می شدم و به این فکر می کردم که چرا اینگونه است ؟ و چگونه می توانم این وضعیت نامطلوب را تغییر دهم . برای یادگیری بهتر گاهی امتحانات شفاهی برگزار می کردم و ابتدا افراد داوطلب را برای پاسخ دهی می آوردم ، سپس با هر گروه این هنرجویان ضعیفم را نیز صدا می زدم اما باز می دیدم که نتیجه ی آن چنان مطلوب حاصل نمی گردد . بعد از امتحانات کتبی از دانش آموزان می خواستم که به عنوان تکلیف جواب سؤالاتی را که پای تخته نوشته می شد پیدا کنند و بیاورند ، باز هم این دو نفر تلاش برای پیدا کردن جوابهای صحیح نمی کردند . یا اینکه کلاس را به گروه هایی 4 نفره تقسیم بندی کرده بودم آنها در گروه کاری انجام نمی دادند و کارهای خارج از کلاس را انجام نمی دادند و همیشه داد سر گروه را در آورده بودند . در مصاحبه هایی که با خود دانش آموزان داشتم آنها اظهار می کردند که قبل از امتحانات درس می خوانند ولی فراموش می کنند . ولی در صحبت با والدین آنها متوجه شدم که آنها نیز از نحوه ی درس خواندن و انجام تکالیف فرزندشان و نمرات امتحانی آنان ناراضی بودند . مسئله را که با تعدادی از هنرآموزان در میان گذاشتم آنان نیز عقیده داشتند که دانش آموزان به دلیل مشکلات زیادی که دارند قدرت تمرکز در کلاس را ندارند . معاون هنرستان که بیشتر با دانش آموزان این هنرستان سر و کار داشته است نیز اظهار داشتند که باید قبل از امتحانات ترم اول مشکلات و مسایل آنان شناسایی شود و راه حلی مناسب پیدا کنیم که تا حدودی پیشرفت در وضعیت درسی آنان ایجاد شود دوست داشتم کاری کنم که این دو نفر نیز به دانش آموزان فعالی تبدیل شوند و سطح نمراتشان روز به روز بالاتر برود و بدین ترتیب تصمیم گرفتم با تحقیقات مناسب و مطالعه کتابهای مرتبط با این موضوع در این وضعیت تغییری دهم و بدین ترتیب پژوهش من شروع شد .