چکیده :
خانواده های عادی از قابلیت برقراری و حفظ ثبات در خانواده یا نظم بخشی درونی خانواده – که در اصطلاح علمی به آن هوموستازی گفته می گردد – برخوردار هستند. اما زمانی که پای اعتیاد به دورن خانواده باز می گردد، آنها دیگر نمی توانند مثل گذشته مسائل خود را سر و سامان دهند و در نتیجه نحوه برخورد آنها با مسائل و مشکلات عاطفی به شدت تغییر می نماید. خانواده به عنوان یک نهاد، معمولاً تلاش می نماید تا در درون خود تعادل و توازن ایجاد کند، اما در خانواده ای که یکی از اعضای آن معتاد است، این توازن و تعادل برهم می خورد. فرد معتاد به خاطر مسائل و مشکلاتی که هم برای خود و هم برای اعضای خانواده اش ایجاد می نماید، باعث می گردد تا زندگی همه اعضای خانواده حالت غیر عادی پیدا کند. اعضای خانواده معتاد تلاش می کنند تا واقعیت زندگیشان را از خودشان، از فرزندانشان و از بستگان و اطرافیانشان مخفی نگه دارند. با آشفته شدن و بهم ریختن نظم زندگی خانوادگی، اعتماد و باور اعضای خانواده از بین می رود و آنها دیگر نمی توانند پیش بینی کنند که با چه حوادث و رویدادهايی روبرو خواهند شد. در این خانواده ها به حرف ها و وعده های هیچکس نمی توان اعتماد کرد و کسانی که اعضای خانواده برای برخورداری از ثبات و آرامش باید به آنها تکیه کنند، رفتاری در پیش می گیرند که ارزش و اعتباری ندارد. در چنین خانواده هائی دانش آموزان و بزرگسالان نمی دانند که به چه کسی می توانند اعتماد کنند. با پیشرفت و شدیدتری شدن بیماری اعتیاد، اعضای خانواده فرد معتاد نیز الگوهای رفتاری خاصی در پیش می گیرند و همین رفتارها به تدریج باعث آشفتگی و ناکارآمدی بیشتر می گردد. در این گونه خانواده ها معمولاً دانش آموزان به حال خود رها شده و مجبور می شوند تا خودشان گلیم خود را از آب بیرون بکشند و مشکلاتشان را حل کنند. در چنین خانواده ای هر کس که بخواهد به طور علنی با بیماری اعتیاد مقابله و مبارزه کند به عنوان خائن محسوب می گردد. اینجانب زهره شارخی در اقدام پژوهی حاضر سعی دارم آرامش خاطر یکی از دانش آموزان پایه سوم را به نام هستی که از مشکل اعتیاد پدر و در شرف طلاق بودن والدین برخوردار است شکوفا ساخته و استرس و اضطراب را در او کاهش دهم؟
توصیف وضع موجود:
اینجانب ….. آموزشگاه …. شهرستان …. مدت …. سال است که در آموزش و پرورش مشغول خدمت می باشم.در یکی از کلاسهای …. دانش آموزی به نام هستی دارم که وقتی می خواهد با من و یا همکارانم صحبت کند، مخصوصاً هنگام پرسش و پاسخ مطالب درسی هول و دستپاچه و دچار اضطراب و استرس می گردد طوری که دچار لکنت زبان و (مِن و مِن کردن) می گردد و دستانش شروع به لرزیدن می نماید و نمی تواند به خوبی صحبت کند و درس را جواب دهد و باعث افت تحصیلی او شده است. این وضعیت موجب نگرانی و ناراحتی من شده است. با خود فکر کردم که چرا هستی این حالت را دارد و مشکل او چیست، در صورتی که معلم سخت گیری نیستم و نمی توانم بگویم که بچه ها از من می ترسند. این موضوع مرا براین داشت که بتوانم مسئله هستی را به شکل مطلوب حل نمایم.