برنامه ماه عسل روایتگر زندگی یک معلم بود.
در
نخستین بخش برنامه، حاجیزاده مهمان ماه عسل بود. او 27 سال سابقه معلمی
داشت و از گذشته خود راضی بود اما وی عنوان کرد که بیشتر در زمان حال زندگی
میکند.
حاجیزاده
در ابتدای صحبتهای خود گفت: در روستای حصار افشاریه از توابع تاکستان
قزوین به دنیا آمدم. پدرم از کار افتاده بود و بیشتر کار کشاورزی انجام
میداد. خانواده ما در سطح متوسط بود. از چهار سالگی علاقه خاصی به مدرسه و
درس داشتم و به اصرار من قبول کردند در کلاس حاضر شوم. دی ماه امتحان دادم
و قبول شدم به همین دلیل از روستا به شهرستان تاکستان آمدیم.
وی
ادامه داد: پس از اینکه بزرگ شدم، وارد دانشسرا گردیده و به استخدام رسمی
آموزش و پرورش درآمدم و در زمانی که ۱۶ سال سن داشتم با همسرم که ۱۲ ساله
بود قرار ازدواج گذاشتیم و چهار سال پس از آن عقد کردیم. در آن زمان از
خدمت معاف شدم. به ازای آن مدت هشت سال به مناطق محروم برای تدریس رفتم.
در ادامه برنامه حاجیزاده درباره یک اتفاق در زندگیش صحبت کرد.
حاجیزاده
گفت: سال 79 علاوه بر تدریس، در دانشگاه رشته تربیت بدنی میخواندم. یک
روز برای رفتن به دانشگاه سوار اتوبوس شدم تقریبا حدود 16 مسافر داشت که
بیشتر آنها خواب بودند و تنها یک پیرمرد و کمک راننده بیدار بودند. با این
مسافر تا 15 کیلومتری زنجان به صحبت پرداختم. سپس برای استراحت به انتهای
اتوبوس رفتم. در این مدت کوتاه به خاطر لغزنده بودن جاده، اتوبوس با یک
تریلی تصادف کرد. من فقط صدای شکستن شیشهها یادم میآید چون بیهوش شدم.
۱۶ نفر مسافر کشته شدند و در آن زمان من را به همراه همه کشتهها با نیسان
به بیمارستان میبرند.
وی
افزود: زمانی که به بیمارستان منتقل شدیم متوجه میشوند بدن من گرم است.
برای درمان من را به یکی از بیمارستانهای تهران میآوردند. من چهارشنبه
تصادف کردم و دوشنبه به هوش آمدم یک هفتهای در بیمارستان بودم. با توجه به
اینکه آن سال تلفن همراه زیاد نبود من خبری به خانواده ندادم آنها تصور
کردند من دانشگاه هستم.
همسر
حاجیزاده گفت: به دلیل اینکه چهار روز در هفته دانشگاه بودند ما فکر
کردیم به خاطر کلاسها به خانه نیامدند تا اینکه بعد از چهار روز نگران
شدیم. بعد از چند روز تماس گرفتند که به خاطر درسها یک هفته دیگر میام.
حاجیزاده
در خصوص تجربه مرگ خود عنوان کرد: همیشه خودم را جای کسانی که رفتند
میگذارم. به نظرم این زنده بودن من حکمتی داشته است هر زمانی که فکر گناه
به سرم می آید یاد آن روز میافتم.
وی
ادامه داد: در مسیر دانشسرا انجمن کلیوی بود همیشه با خودم فکر میکردم
مگر میشود کسی کلیه حاضر به دادن کلیهاش شود. اصلا این انجمن برای چه
تأسیس شده است. بعد از حادثه تصادف و معجزهای که برای من اتفاق افتاد به
این نتیجه رسیدم که خداوند میخواسته من کار مثبتی انجام بدهم. به همین علت
شنیده بودم یکی از دانشآموزان، بیماری کلیوی دارد که من تصمیم گرفتم
کلیهام را به او اهدا کنم.
در
ادامه برنامه «ماه عسل»، علیخانی میزبان فرزند حاجیزاده بود و در گفتگویی
که با وی داشت، محمد حسین گفت: سال گذشته متوجه شدم که پدرم کلیهاش را
اهدا کرده است البته من روی بدن پدرم جای عمل میدیدم اما میگفتند که برای
تصادف است.
حاجیزاده گفت: به این دلیل این موضوع را نمیگفتم چون نمیخواستم از معنویت آن کاسته شود و طرف مقابل فکر کند که مدیون من است.
در ادامه برنامه دانشآموزی که حاجیزاده کلیهاش را به او اهدا کرده بود، مقابل دوربین قرار گرفت.
این
دانشآموز اظهار داشت: بعد از عمل جراحی، آقای حاجیزاده گفتند خانواده او
از این موضوع خبر ندارد. من هم دیگر ارتباط نداشتم تا اینکه سال گذشته
تصمیم گرفتم برای دیدن ایشان بروم. زمانی که مرا دیدند نشناختند گفتم 15
سال پیش شما کلیهتان را به من اهدا کردید. آقای حاجیزاده مرا بغل کرده و
به خانه خود دعوت کردند. آقای حاجیزاده فرشته نجات من هستند.
روحالله این روزها در تیم تنیس روی میز پیوند اعضا است.
در بخش دیگر حاجیزاده اعلام کرد که به دلیل اینکه مستأجر هستند علاوه بر شغل معلمی مشغول کار دیگری نیز است.
در این میان برنامه «ماه عسل» میزبان مهمان دیگر خود آقای مطهری نیز بود.
مطهری
گفت: من دانشجوی دکترا بودم و به دلیل مشکلات کاری که داشتم، معدهام دچار
مشکل شد در طول درمان معده و آزمایشات فهمیدم که کبد خودم را از دست
دادهام. در طول آن روزها کبد یک خانم که دچار تصادف شده بود، به بدن من
پیوند خورد. من از آن خانواده تشکر میکنم، در ضمن خیلی دنبال این خانواده
هستم، این نکته را هم بگویم که در این مدت اتفاقات خوبی برای من رقم خورد.
در پایان این برنامه علیخانی متذکر شد: برنامه «ماه عسل» در روز پنجشنبه پخش نمیشود.