: بزهكاري كودكان و نوجوانان از جمله موضوعات پيچيده و مشكل و در عين حال جالب در روانشناسي و ساير رشته هاي مرتبط با آن مي باشد. مسئله بررسي علمي بزهكاري سالهاست مورد توجه قرار گرفته ومتخصصان و دانشمندان رشته هاي مختلف علوم به خصوص روانشناسي، روان پزشكي، جامعه شناسان، حقوق دانان و مربيان هر يك از دريچه اي به بررسي اين مسئله همت گمارده اند. امروزه بزهكاري به عنوان مشكل ومسئله اساسي عصر كنوني درآمده است. به صورتي كه در گزارش هاي پژوهشگران متعددي مورد تاكيد است. از جمله اسپي (1978) طي تحقيقي در آمريكا اعلام كرده نسبت نوجواناني كه طي سالهاي 1957 تا 1975 در دادگاه هاي مختلف نوجوانان ظاهر شده اند به طرز وحشتناك و ثابتي بالا و به حدود دو برابر رسيده است در ايران مطابق آمارهاي موجود در سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور، درصد بزهكاران ارجاع شده به كانون اصلاح و تربيت تهران در سال 1363 نسبت به سال 1365 9/9% افزايش يافته است. بحث در خصوص شناخت و تبيين ابعاد مختلف بزهكاري كودكان و نوجوانان گستره وسيعي از عوامل مختلف زيست شناختي، جامعه شناختي را شامل مي شود و اين امر ك خودشناسي از ماهيت چند بعدي انسان است. ضمن تاكيد بر تفكيك ناپذيري اين ابعاد از يكديگر نشان مي دهد كه براي بزهكاري علت واحدي وجود ندارد و هيچ يك از ابعاد انساني نمي توان به نتهائي موجود آنداشت يكي از ابعاد ويژگي هاي بزهكاران توجه به تحول اخلاقي آنان مي باشد تا اينكه وضعيت تحول اخلاقي آنان نسبت به غير بزهكاران مشخص شود و تفاوت هاي اين دو گروه در اين زمينه معلوم گردد. لارمن كلبرگ (1958) حدود 30 سال بعد از اينكه پياژه تحقيقاتش را در مورد رشد تحول اخلاقي منتشر كرد تحقيقات خود را در زمينه تحول اخلاقي طبق سنت پياژه دنبال كرد و گسترش داد.