رويكرد شناختي و رواني شناسي امروزه مورد توجه بسيار قرار گرفته است وبيشتر از هر رويكرد ديگري مورد تجربه واقع مي شود.
رويكرد شناختي معتقد است كه ريشه رفتارهاي انسان در نوع تفكر و نگرش وطرز تلقي مي گويد:
«نخستين اصل شناخت گرايي است كه حال انسان نتيجه شناخت ها و تفكرات اوست.» با استفاده از تئوري ABC درمان شناختي- رفتاري پيشرفت بسيار زيادي از دهه 1970 تاكنون داشته است و اكنون يكي از رايجترين اشكال درمان روان شناختي است (اليس، 1991،ص2) عبارت زير نيز توضيحي از اين موضوع توسط اليس است. «در سالهاي اخير روان درمانيهائي كه گرايش شناختي دارند. نه فقط به دليل پژوهش هايي كه اثر بخشي آن را تأئيد كرده اند، بلكه به دليل شهرت عامي كه يافته اند، موفقيت زيادي داشته اند و سهولت گرايش شناختي در درمان مستقيم باعث شده است كه اين شيوه نسبت به ساير شيوه ها مطبوعتر و كمتر تهديد كننده باشد. (اليس، 1989، ص3)
صدها مطالعه در تحقيقي كنترل شده نشان داده اند كه RET و CBT مقايسه با ساير روش هاي روان درماني به طور معني دارتري به مراجعان كمك كرده اند تا كمتر پريشان باشند.
چند ده مطالعه ديگر نشان داده اند كه آزمون هايي كه براي سنجش باورهاي غير منطقي و نگرش مختل بر اساس تئوري ABC ساخته شدهاند، به طول معني داري گروه هاي پريشان و گروه هاي افراد كمتر پريشان را از يكديگر متمايز مي سازد. (بايسدن 1980، ديجيوسپي، ميلروتركسر 1959، اليس، 1979، هرلن و بميس 1981، شوارتس،1982، وودز به نقل از اليس، 1991 ص2).