مقدمه
ميخانه اگر ساقي صاحبنظري
داشت،
ميخواري و مستي ره و
رسمِ دگري داشت.
بهنظر ميرسد که شاعر
از "ره و رسم" ميخواري موجود راضي نبوده و علت آنرا نبودِ "ساقي
صاحبنظر" ميداند. تعبير اسپرانتيستي اين شعر، شايد اين باشد که نظم زباني
موجود در دنيا، نظمي صحيح و کارآمد نيست، و علت آن، فقدان اسپرانتيستهايي است، که
از روشهاي درست و کارآ براي ترويج اسپرانتو در دنيا استفادهکنند. و اين در حالي
است که اهميت زبان براي انسان – چه در ارتباط او با ديگران و چه در ارتباط او حتي
با خودش – بسيار بنيادي و کليدي است، تا جايي که بهعنوان مثال، بنابر گفتهي
لودويگ ويتگِنشتاين (1951-1889)، فيلسوف اتريشي-انگليسي:
"محدودههاي زبان
من، مرزهاي دنياي من است."
و اين واقعاً باعث
تأسف است که محدودهي دنياي اکثريت قاطع انسانهاي هزارهي سوم، هنوز مرزهاي
محدودِ زبانهاي قومي – و يا حداکثر ملي - ايشان است!