اگرچه مبحث «تغييرات اجتماعي» از ديرباز مورد توجه متفكّران مختلفي، از ارسطو و افلاطون گرفته تا نظريهپردازان جديد متأخر همانند ماركس، ماركوزه و آرنت، بوده ـ و در اين خصوص طيف متنوعي از تئوريها پيشنهاد شده است ـ با اين حال حساسيت و اهميت موضوع ميطلبد تا از منظر تازهاي اين پديده مهم سياسي، مورد بازنگري قرار گيرد. به همين دليل مشاهده ميشود كه عليرغم حجم عظيم تحقيقات به عمل آمده، در زمينه «شناسايي انقلاب»، هنوز هم گفتنيهاي بسياري وجود دارد كه جاي آنها در مطالعات موردي، خالي است. مهمترين مصداق اين ادعا وقوع انقلاب اسلامي در ايران است كه تعدادي از متفكران بنام اين رشته را به تجديد نظر در يافتههاي قبليشان وادار كرده است. ضرورت اين بازنگري از صبغه مذهبي انقلاب ما ناشي ميشود و اين كه انقلاب اسلامي در نوع خود منحصر به فرد ميباشد و لازم است تا در گونه شناسي انقلاب، جايگاه متمايزي را به خود اختصاص دهد، لذا ما در اين نوشتار به ارائه يك تقسيمبندي جديد از انقلابها همت ميگماريم كه در آن انقلابها بر اساس آرمانهاي انقلابيون، از يكديگر تفكيك ميشوند