خبرنگار اجتماعی ، بهنام بهراد روانشناس و استادیار روانشناسی سلامت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در مقالهای به بررسی آسیبشناسی طرحهای پیشگیری و مداخلات روانی-اجتماعی در وزارت آموزش و پرورش پرداخته است.
او در بخشی از این مقاله اشاره نموده است: اغلب فعالیتها و مداخلات پیشگیرانه در آموزش و پرورش از نوع پیشگیری سطح 2 و 3 هستند. فعالیتها برای شناسایی دانشآموزان در معرض خطر یا دارای مشکل، کوششهای پیشگیری سطح 2 و 3 محسوب میشوند. خدماتی که تا پیش از این هم وجود داشته است. یعنی مدارس و والدین آن دسته از دانشآموزانی که بنظر دارای مشکلاتی بودهاند را به مراکز تخصصی وابسته یا غیر وابسته به آموزش و پرورش معرفی میکردند و افراد خدمات مربوط را دریافت میکردند.
مشروح مقاله بدین شرح است:
در چند دهۀ اخیر نظام آموزش و پرورش بینالمللی دستخوش دگرگونیهای اساسی شده است و انتظار از مدارس و نظام آموزش و پرورش تنها انتقال مهارتهای شناختی صِرف نیست. چون هدف آموزش و پرورش، رشد همه جانبۀ کودکان و نوجوانان و به عبارتی کلیّت دانشآموز است. یکی از ابعاد حیاتی و مهم رشد کودکان و نوجوانان، رشد روانی و اجتماعی آنها است.
تحقیقات بسیار گستردهای در چند دهۀ اخیر نشان میدهند که رشد بهینۀ روانی-اجتماعی کودکان و نوجوانان هم به انتقال مهارتهای شناختی (پیشرفت تحصیلی) و هم به ارتقاء رشد شخصیتی، رفتاری، اخلاقی، اجتماعی، شغلی و حتی خانوادگی آنها و نیز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و ارتقاء سلامت روان کودکان و نوجوانان کمک چشمگیری میکند. به همین سبب این نوع مداخلات و آموزشها به رکن اصلی مدارس و نظام آموزش و پرورش بینالمللی تبدیل شدهاند. بنابراین طراحی و اجرای چنین برنامههایی از اولویتهای مهم و اساسی مدارس در عصر حاضر است.
ضرورت و اهمیت چنین برنامههایی، مسئولان و سیاستگذاران آموزش و پرورش در کشور ما را نیز به سمت طراحی و استفاده از چنین برنامههایی در مدارس سوق داده است. اما طراحی و اجرای این دست از برنامهها در آموزش و پرورش کشور از مشکلات و آسیبهای بنیادی رنج میبرد که عدم واکاوی و تحلیل آنها خسرانی جدی و پیامدهای زیانبار فردی، اجتماعی، اقتصادی برای آیندۀ نظام آموزشی و جامعه در پی خواهد داشت که در این نوشتار به ایجاز و اختصار به پارهای از آنها خواهیم پرداخت.
چرا طرحها و برنامههای ارتقاء روانی-اجتماعی دانشآموزان و پیشگیری از رفتارهای پرخطر و آسیبهای اجتماعی در آموزش و پرورش کم ثمر یا بیثمر هستند؟
این موضوع از جنبههای مختلف قابل بررسی است:
جنبۀ علمی و تخصصی: یکی از آسیبهای جدی و اساسی این دسته از طرحها، فقدان بنیانهای علمی و نظری دقیقی است که ماهیت این دسته از مداخلات را تشکیل میدهند. اغلب مداخلات، با طراحی دروس و مداخلات از هم گسیختهای که مبتنی بر الگوی نظری و علمی خاصی نیستند به طراحی برنامههای مداخلهای و اجرای آنها اقدام میکنند.
در عمل دو دسته از منابع برای این دسته از برنامهها و مداخلات وجود دارند: منابع و کتابهایی که در بازار و اینترنت فراوان وجود دارند و صرفنظر از اثربخشی، راهکارها و روشهایی را در این حوزه به اجمال معرفی میکنند. برنامهها و مداخلات مبتنی بر شواهد که به وسیلۀ مراکز علمی و تخصصی معتبر ارزشیابی و معرفی میشوند.
در مدارس و نظام آموزشی کشور بطور عمده از منابع اول یعنی کتابها و اینترنت استفادۀ بیشتری میشود و آشنایی کمتری با مداخلات مبتنی بر شواهد وجود دارد. زیرا مداخلات مبتنی بر شواهد اغلب در مجامع علمی و تخصصی شناخته شده هستند و جنبۀ تجاری دارند و برای تهیۀ آنها باید هزینه پرداخت شود. حتی در بسیاری از موارد به منابع علمی که توسط برخی متخصصان صاحب نظر بصورت کتاب تهیه شدهاند نیز اکتفا نمیشود و افرادی فاقد صلاحیتهای علمی و تخصصی لازم دست به طراحی و یا اقتباس و تدوین دروس در این حوزه میزنند که این موضوع پیچیدگی مشکل را دو چندان میسازد. بنابراین دروس طراحی شده با توجه به فقدان بنیانهای نظری معتبر، و برنامهها صرفنظر از تبلیغات و هدف گذاریهای مختلف و ساز و کارهای اجرایی و دستگاهی عریض و طویل به پیامدهای مورد نظر دست پیدا نمیکنند.
بیتوجهی به مداخلات مبتنی بر شواهد
مبتنی بر شواهد بودن برنامهها و مداخلات: موضوع دیگری که مداخلات و برنامههای ارتقاء روانی- اجتماعی دانشآموزان در نظام آموزشی و کوششهای پیشگیرانه را چالشبرانگیز میسازد، بیتوجهی به مداخلات مبتنی بر شواهد است. امروزه مداخلات مبتنی بر شواهد در حوزههای مختلف توجه متخصصان و برنامهریزان را به خود جلب کردهاند. مداخلات مبتنی بر شواهد مداخلات و برنامههایی هستند که پژوهشهای معتبر منتشرشده در منابع مختلف علمی و معتبر اثربخشی و کارآمدی آنها را تأیید و نشان دادهاند.
سازمانهایی مانند سازمان جهانی بهداشت بر این باورند که این دسته از مداخلات هستند که باید در کشورهای مختلف مورد استفاده قرار گیرند. مداخلات و برنامههای مبتنی بر شواهد دارای بنیانهای نظری و علمی معتبر و نیز پیامدهای آزموده شدۀ اثربخش هستند. بسیاری از این برنامهها چندین دهه صرف ساخت و اجرای آنها شده است و اثربخشی آنها توسط افرادی مستقل از سازندگان آنها مورد سنجش و ارزیابی قرار داده شده است. بنابراین روشن است که اجرای طرحها و برنامههای فاقد چنین ویژگیهایی به هدفها و پیامدهای مورد انتظار نخواهند رسید و حتی اگر هم برنامهای به لحاظ محتوایی از طراحی مطلوبی برخوردار باشد، نیازمند پژوهشهای مستقل مختلفی است تا کارایی و اثربخشی خود را نشان دهد و در کنار برنامههای مطرح ارزیابی و بصورت بینالمللی منتشر شود تا از شأن علمی لازم برای استفاده در مدارس برخوردار شود تا چه رسد به اینکه بهصورت ملی بر روی آن سرمایهگذاری صورت گیرد.
اصرار بر ساخت و طراحی برنامههای بومی: گرچه این کار در نفس خود قابل تقدیر و ستایش است اما در عمل با آسیبهای جدی همراه است. شاید مقایسۀ این موضوع با آزمونسازی و هنجاریابی و استاندارد سازی آزمونهای بینالمللی ساخته شده به ما در درک بهتر این موضوع کمک کند. امروزه اغلب ابزارهای ارزیابی روانشناختی معتبر مورد استفاده در آموزش و پرورش کشور و مراکز علمی و پژوهشی مختلف، آزمونهایی هستند که از روی نسخۀ بینالمللی مناسب سازی، استاندارد و بومیسازی شدهاند و همانگونه که استفاده از چنین ابزارهایی که توسط افراد صاحب نظر و صاحب صلاحیت ساخته شدهاند پس از طی مراحل لازم از نظر علمی درست و مطلوب است، استفاده از مداخلات و برنامههای معتبر بینالمللی نیز پس از طی مراحل مناسب سازی فرهنگی، بومی و استاندارد سازی امری به غایت درستتر و مطلوب تر از طراحی و ساخت برنامهها و مداخلات توسط افراد فاقد صلاحیت لازم و طی فرایند آزمایش و خطا است.
با توجه به تجربۀ 50 سالۀ اخیر، تا چه حد توانستهایم در ساخت ابزارهای ارزیابی روانشناختی معتبر و قابل اعتنای هم سنگ با ابزارهای مشابه بینالمللی موفق باشیم که بخواهیم چنین تجربهای را در مورد طراحی و ساخت برنامههای مداخلهای هم مورد استفاده قرار دهیم؟ باید خاطرنشان کنیم که ساخت برنامههای مداخلهای به مراتب سختتر از ساخت ابزارهای ارزیابی است. در بخش مبتنی بر شواهد بودن مداخلات در مورد ویژگیهای برنامههای اثربخش و معتبر بحث کردهایم. این موضوع به آن معنا نیست که هیچ وقت توانایی چنین کاری را پیدا نخواهیم کرد ولی امروز در جایی قرار داده شدهایم که بیش از هر چیز نیازمند آشنایی با محتوای این نوع برنامههای معتبر و مورد تأیید، استانداردسازی و بومیسازی آنها برای اجرا هستیم. بنابراین در شرایطی که چیرگی علمی و اجرایی لازم به برنامههای شناخته شده را نداریم، طراحی، ساخت و اجرای برنامههای خود ساختهای که اغلب هم اقتباس از منابع ضعیف خارجی هستند و بصورت ناشیانه وصله شدهاند، به بیراهه رفتن است.
بیتوجهی به پیشگیری اولیه
بی توجهی به برنامههای پیشگیری اولیه: اغلب فعالیتها و مداخلات پیشگیرانه در آموزش و پرورش از نوع پیشگیری سطح 2 و 3 هستند. فعالیتها برای شناسایی دانشآموزان در معرض خطر یا دارای مشکل، کوششهای پیشگیری سطح 2 و 3 محسوب میشوند. خدماتی که تا پیش از این هم وجود داشته است. یعنی مدارس و والدین آن دسته از دانشآموزانی که بنظر دارای مشکلاتی بودهاند را به مراکز تخصصی وابسته یا غیر وابسته به آموزش و پرورش معرفی میکردند و افراد خدمات مربوط را دریافت میکردند.
طرحهایی از قبیل نماد با تمامی گستردگی و مشارکت دستگاههای مختلف نیز در همین سطح 2 و 3 عمل میکنند. اما طرحهای پیشگیری اولیه باید در خدمت ارتقاء رشد روانی-اجتماعی کودکان و نوجوانان و حمایت از رشد مثبت آنها باشند تا از جمعیت دانشآموزان در معرض خطر یا مشکلدار بکاهند.
پیشگیری اولیه باعث ارتقای سلامت روانی دانشآموزان میشود
بدون وجود طرحهای پیشگیری اولیه، طرحهای پیشگیرانۀ سطح 2 و 3 با مشکلات جدی روبرو خواهند بود. طرحهای پیشگیری اولیه ضمن ارتقای سلامت روانی اغلب جامعۀ هدف که عموم دانشآموزان را در بر میگیرد از افزایش جمعیت گروههای هدف سطح 2 و 3 پیشگیری میکنند. شاید برخی از این طرحهای جاری بر این ادعا باشند که کار پیشگیری اولیه را نیز انجام میدهند اما با توجه به محتوای علمی مورد استفاده در این طرحها که پیشتر در مورد آن توضیح دادهایم باید گفت که انتظار کارکردی پیشگیرانه از آنها، آن هم پیشگیری اولیه منطقی و معقول بنظر نمیرسد و صرفنظر از هیاهوی فراوان، بیثمری چنین فعالیتهایی پیشگیری اولیه با تغییر و تحولات مدیریتی و از طریق ارزیابیهای مستقل و پیامدهای مختلف عیان خواهد شد.
فقدان برنامههای پیشگیری سطح 2 و 3 معتبر و قابل اعتنا: مشکل دیگر طرحهای پیشگیری در آموزش و پرورش که به وضوح هدف آنها پیشگیری سطح 2 و 3 است این است که برنامههای علمی معتبری در این حوزه هم ندارند. اغلب این برنامهها خدمات انفرادی را در برنامه پیشبینی کردهاند که در قالب مشاور مدرسه، کلینیکها و مراکز تخصصی مختلف ارائه میشوند. صرفنظر از اینکه مشاوران و مراکز تخصصی خدماتی را بصورت عام به افراد مراجعهکننده میدهند، ارائهکنندگان خدمات با برنامههای مداخلهای سطح 2 و 3 در این حوزه بیگانه هستند. بنابراین وقتی برنامههای مداخلهای سطح 2 و 3 شناخته شده و معتبری آماده نشده باشند، ارائهکنندگان چنین خدماتی مانند مشاوران یا روانشناسان آموزشهای لازم برای چنین خدماتی را دریافت نخواهند کرد و بنابراین هزینههای صورت گرفته به نتایج مورد انتظار نخواهند انجامید.
برنامههای مداخلهای سطح 2 و 3 باید مداخلات روشنی را برای دانشآموزان و والدین با قابلیت اجرایی در سطح مدرسه و هم بصورت کلینیکی تعریف کند. همانند آنچه در مورد مداخلات مبتنی بر شواهد برای پیشگیری اولیه گفتیم، وجود چنین مداخلاتی برای پیشگیری سطح 2 و 3 نیز حیاتی و مهم هستند. وجود مداخلات مبتنی بر شواهد سطح 2 و 3 که مناسبسازی، بومیسازی و استاندارد شده باشند امکان آموزش تخصصی به مشاوران و نیز انجام و اجرای مداخلاتی استاندارد و حائز پیامدهای مورد انتظار را فراهم خواهند ساخت. واقعیت این است که طرحهای فعلی آموزش و پرورش در زمینۀ پیشگیری بیش از آنکه ماهیتی علمی داشته باشند، دارای وزنی اجرایی هستند و با مشارکت اسمی و رسمی دستگاههای عریض و طویل مختلف سعی در اعتبار بخشی به خود دارد.
جنبۀ اقتصادی (اصرار بر طرحهای ملی پر هزینه و بی توجهی به پیامدهای بیثمر احتمالی): پیشتر در مورد فقر محتوایی و ضعف اعتبار علمی مداخلات پیشگیرانه و ارتقاء رشد روانی-اجتماعی دانشآموزان در آموزش و پرورش صحبت کردیم. بر همگان روشن است که پیشگیری اولیه و ارتقاء رشد روانی اجتماعی کودکان و نوجوانان در حوزههای مختلف، پیامدهای مثبت و مزایای اقتصادی فراوانی برای جامعه و کشور به همراه دارد. به همین قیاس، متمرکز کردن طرحهای پیشگیری به یک طرح آن هم در سطح ملی و سرازیر کردن تمامی اعتبارات مالی به سمت آن با توجه به مشکلات و آسیبهایی که در مورد آنها صحبت کردیم توجیه اقتصادی مناسبی ندارد و چیزی جز اتلاف منابع نخواهد بود.
اینبار به طرحهای موازی نیاز است
طی سالیان اخیر باور نادرستی به نام عدم موازیکاری شکل گرفته است که صرفنظر از درستی آن در بعضی از حوزهها، در حوزههای مطالعاتی و علمی باوری به غایت نادرست است. بشر به منظور تحکیم یافتههای علمی و راهبردهای فکری خود نیازمند انباشت دانش است و این امر جز با موازی کاری به دست نخواهد آمد. کوششهای علمی مشابه مختلف است که یافتهها را تأیید و اعتبار میبخشند. طرحهای ملی که برای پیشگیری از آسیبهای اجتماعی یا ارتقاء رشد روانی-اجتماعی دانشآموزان تعریف میشوند و دستگاهی مانند آموزش و پرورش را مکلف به اجرا میکنند، بطور بالقوه دارای این آسیب هستند که هم تمامی منابع مالی و اعتباری را به سمت مشخصی هدایت میکنند که نتیجه و پیامدهای اجرایی آن با توجه به مباحث پیشین روشن نیست و هم از اقدامات موازی اثربخش و کارآمد دیگر جلوگیری میکنند.
به سخن دیگر، برای کوششهای پیشگیری و ارتقاء سلامت روانی-اجتماعی دانشآموزان در آموزش و پرورش نیازمند طرحهای مختلف موازی توسط متخصصان و صاحبنظران مختلف هستیم تا در عمل کارایی و اثربخشی آنها به بوتۀ ارزیابی گذاشته شود و پس از طی مراحل، طرحهای اثربخش و دارای پیامد مورد انتظار انتخاب شوند و گسترش پیدا کنند. این امر مانع از آن میشود که تمامی اعتبارات به طرحی اختصاص پیدا کند که بعد از به عنوان مثال 3 یا 4 سال با ارزیابیهای مستقل متوجه شویم که فایدهای نداشته یا پیامد مورد انتظار ما را به همراه نداشته است و از طرف دیگر کارکرد پیشگیرانهای نیز نداشته است و هزینه و سود آن تناسبی با یکدیگر ندارند. اگر چنین رویه و سیاستی درست بود، مداخلات مبتنی بر شواهد مختلف و برنامههای مختلف ظهور و بروز پیدا نمیکردند. بنابراین توصیهای راهبردی در این حوزه، ایجاد فضا و میدان عمل برای گروههای علمی مختلف و طرح و برنامههای مختلف است تا از پیامدهای زیانبار ناشی از تمرکز بر روی طرحهای بیثمر احتمالی پیشگیری، و زمینۀ دستیابی به مداخلات فایدهمند و اثربخش فراهم شود.
جنبۀ اجرایی: اجرای برنامههای پیشگیری در سطح مدرسه باید با جزئیات دقیق و کاملاً روشن باشند. اگر برنامه به وسیلۀ معلم اجرا میشود (که در سطح ابتدایی عموماً چنین است)، باید از صفر تا صد برنامه برای معلم روشن و در اختیار او باشد، اما در سطح دبیرستان مشاور یا روانشناس میتواند این کار را بر عهده گیرد. برنامههایی که چارچوب یا طرح درسی کلی دارند که متأثر از برداشت معلم یا تحت تأثیر روش معلم تغییر میکنند، برنامههای مناسبی نیستند.
برنامه باید دارای چنان دستورالعملی باشد که امکان تعبیر و تفسیرهای مختلف را از بین ببرد. وجود ابزار پایش برنامه، پایش تغییرات رفتاری دانشآموز، فعالیت در منزل، فعالیت کلاسی، روشهای عملی، سلسله مراتبی و رشدمدار بودن خرده مهارتها و مهارتها، توجه به تعمیمدهی مهارتها، آموزش والدین از مؤلفههای مهم اجرایی یک برنامۀ استاندارد هستند. پیدا کردن این مؤلفهها به شکل دقیق و استاندارد در برنامههای پیشگیری جاری در آموزش و پرورش و مدارس دشوار است.
اجرای استاندارد و پایش چنین اجرایی از ارکان مهم مداخلات پیشگیرانۀ مبتنی بر مدرسه است. وجود چک لیستهایی برای پایش اجرا و آموزش و نظارت بر اجرای درست و همینطور بازآموزی در حین اجرا نقش بسیار مهم و ویژهای را در برنامههای پیشگیری مدرسه محور بر عهده دارند. اینها مواردی هستند که برنامههای فعلی آموزش و پرورش در حوزۀ پیشگیری و ارتقاء رشد روانی-اجتماعی دانشآموزان به شدت از فقدان آنها رنج میبرند. روشن است تا زمانی که این دسته از طرحها با چنین مشکلاتی بنیادی روبرو هستند مشارکت همۀ دستگاهها و نهادها نیز کمکی به تغییر وضع موجود نخواهند کرد.
آموزش و پرورش به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر برای ارتقاء رشد روانی-اجتماعی دانشآموزان و اجرای برنامههای مؤثر در زمینۀ پیشگیری نیازمند توجه به نکات زیر است: انتخاب و اجرای برنامههای مبتنی بر شواهد و معتبر بومیسازی و مناسبسازی شده از نظر فرهنگی که پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در این زمینه فعالیتهای قابل توجه و ارزندهای دارد.
اجرای استانی برنامههای مداخلهای مختلف و معتبر به منظور امکان مقایسۀ اجرایی و اثربخشی و پیشگیری از خسارات ناشی از تمرکز بر روی برنامههای ملی انحصاری با هدف دستیابی به نتایج بهینه و حداکثری و نیز پیشگیری از اتلاف منابع.
اولویت دادن به آمادهسازی برنامههای پیشگیری اولیۀ همگانی معتبر و مبتنی بر شواهد در سطح ابتدایی و دبیرستان.
توجه به آمادهسازی، بومی سازی و مناسب سازی فرهنگی برنامههای معتبر و شناختهشدۀ بینالمللی در سه سطح پیشگیری اولیه، سطح 2 و سطح 3.
آموزش، بازآموزی، اجرا و پایش اجرای مستمر برنامهها از طریق ساز و کاری دقیق، قانونمند و تخصصی و بازاندیشی مستمر در آنها.
پایان/