انتقال حقیقت امری از ناحیه فردی كه آنرا دیده و شنیده باشد به فرد دیگری كه آنرا ندیده نشنیده است شهادت گویند.
پس شهادت عملی است كه هر فردی حقیقت امری را نسبت بآن اطلاعات شخصی دارد گواهی داده و آنرا در معرض استفاده دیگران برای كشف حقیقت قرار میدهد.
انسان اولین طریقه اثبات دعوی را تمسك بگواهی گواهان قرار داده زیرا قبل از اختراع خط یگانه وسیلهای كه برای اثبات دعوی و یا دفاع از آن بكار میرفت استناد بشهادت شهود بود.
شهادت در مذهب یهود
در كیش یهود در امور قضائی برای شهادت شهود اهمیت زیادی قائل بوده و ابن هاعزرو هوشن میشپات كه ناشرین شریعت كلیم بودند مقرراتی در قسمت شهادت شهود جمعآوری كرده و درتورات هم مسطور است كه كلیه دعاوی مدنی و حقوقی از طریق شهادت صورت میگرفت وهیچ عقد و قراردادی بدون حضور گواه درباره طرفین نافذ و معتبر شناخته نمیشد ولی زنها مجاز نبودند كه در امر شهادت دخالت نمایند و این عمل فقط بوسیله مردان صورت میگرفت.
شهادت درحقوق روم
درحقوق روم شهادت غیرمستقیم اعتباری نداشت شرط اصلی شهادت این بود كه شاهد شخصاً ناظر واقعه باشد و آنرا دیده و یاشنیده باشد و شهادت واحد كافی برای اثبات امری در امور كیفری و مدنی نبود.
رومیها علاوه بر مردها بزنان نیز اجازه میدادند كه در ادای شهادت شركت نمایند.
شهادت در حقوق ایران باستان
در ایران باستان مزدكیها اعتماد زیادی باقوال هم كیشان خود داشته و یك ارزش استثنائی برای گفتار آنان قائل میشدند شهادت برادر را برای برادر دیگر و شهادت زن را برای شوهر بدون در نظر گرفتن درجه قرابت و خیشاوندی قبول كرده و بآن ترتیب اثر میداند. و طرز استماع شهادت شهود بدین نحو بود كه اول خواهان شهود خود را معرفی مینمود و برای اینكه شهادت مؤثر باشد عده شهود باید در حدود سه نفر بوده باشد ولی نسبت بهر دعوائی از نظر كمیت و كیفیت عده شهود بتفاوت روبه تزاید یا نقصان میرفت.
در اموریكه دربیابان یا صحرا واقع میشد بشهادت یكنفر اكتفا میكردند و تعداد شهود در امور دیگر بدوازده نفر میرسید واگر تعداد شهوده بعده كافی نبود كسری آنرا با ادای مراسم تحلیف از طرف شهود جبران مینمودند.
اگرخواهان كه آنرا پوشینمال میگفتندشكایتی را نزد قاضی طرح مینمود و قاضی خوانده پوشینمال را احضار میكرد و خواهان تاموقع شب انتظار خوانده رامیكشید و دومرتبه خوانده از طرف داور یا قاضی احضار میشد تا اگر پس از گذشتن سه روز خوانده حاضر نمیشد یا از دادن پاسخ دعوا استنكاف مینمود هر روز از غیبت خوانده بمنزله یكشاهد بنفع خواهان تلقی میگردید.
شهادت در حقوق فرانسه
شارل ششم در نوامبر 1349 فرمانی صادر نمود وبافراد اجازه داد كه در امور مدنی و كیفری شهادت دهند ولی ارزش شهادت زنان كمتر از شهادت مردان بود و روش قضائی آنان مبنی بر این بود كه ارزش شهادت سه نفری را بری باشهادت دو مرد مینمود. یكی از صفات شهود در آندوره آزادی عمل بود و نیز گواهان بایستی متصف بحس شهرت وحسن اخلاق بوده باشند شهادت كنیزان وغلامان ومردان و زنان بدعمل و فاسد بهیچوجه مسموع نبود و بآن ترتیب اثر داده نمیشد در ژرمنها شهادت معمول و رایج بوده واصول و قواعدی نسبت به صلاحیت آنان وجود نداشت افارب و خویشاوندان اصحاب دعوی میتوانستند نسبت بآن امور شهادت شهود پرداخته ولی انجام این عمل را بیكی از مامورین ابلاغ و یا اجراء و یا صاحبان محاضر محول مینمودند.
فرمان 1498 مشعر بر این قسمت بود كه دادرسی باید بطور سری صورت گرفته و هیچكس دعوی رسیدگی نماید.
شهادت و شرایط آن
استماع شهادت شهود اصولا باید باكمال عزم و احتیاط صورت گیرد زیرا اغلب شهادتها بانفسانیات و شهوات وتوهمات و نقص اعضاء انسانی و حواس و یا كمی هوش و حافظه صورت میگیرد ولی در بعضی از موارد شهادت افراد یگانه طریقه تحقیق وكشف حقیقت بوده وقضات وسایل دیگری در دست ندارند كه باعمال گذشته كه در حضور آنان واقع نشده رسیدگی نمایند مگر باستناد اظهارات افرادی كه شاهد آن واقعه بودهاند.
برای استنباط ارزش شهادت نكات زیرین را باید در نظر گرفت.
سنخ امور واعمالی كه مورد اثباتست.
اوصاف شخص شاهد.
روابط وتناسب گواهیها باهم و عدم وجود تخالف و تباین بین آنها.
زیرا شهادت از امور كیفی است نه كمی بتعداد شهود نباید توجه داشت بلكه بیشتر باید بارزش شهادت توجه نمود گوش و چشم باید تصاویر و اعمال وافعال مردم را درك كند تاموجب حصول اطلاعات كامل شود.
شهادت روی مسموعات دیگران تحت شرایط زیرین قابل قبولست.
1-مطلع باید اطمینان حاصل نماید كه شخص گوینده خود واقعه را دیده و شنیده باشد نه اینكه اقوال او متكی باقوال دیگران باشد.
2-معرفت كامل بهویت گوینده داشته باشد.
3-گویندگان باید قابل اعتماد بوده و لااقل عده آنان از یكنفر بیشتر باشد.
قوانین امروز اعتبار شهادت شهود را درعداد مستنباطات قاضی قرارداده و هیچگونه تحدیدی برای آن كه از اختیارات كلی و مختصه دادرسانست قائل نشدهاند.
شاهدی كه مبانی شهادت او اقوال دیگرانست نیمتواند ادای شهادت كند مگر اینكه دست دوم باشد.
هو و جنجال نباید در امر شهادت دخالت یابد و اینگونه اطلاعات تاثیر قضائی نخواهد داشت.
دادرس باید تمام اظهارات گواهانرا باهم مقایسه و تطبیق نماید كه آیا این اظهارات باهم سازگار هستند یانه ودر صورت تباین و اختلاف آنرا فوراً رد نماید.
شاهد باید گواهی خود را بصورت قطع گفته بدون اینكه تردید و یا ابهامی در بیانات او باشد ولی مجاز نیست كه شهادتین متكی برعقاید شخصی او بوده باشد شاهد آنچه را كه حواس او درك كرده باید بطور ساده بیان نموده واز گرفتن نتیجه احتراز جوید زیرا ممكنست قضا یا حقیقت داشته باشد ولی نتایج حاصله از آن صحیح نباشد در انیصورت نباید مستنباطات خود را گفته و اطلاعات و مشهودات خود را تفسیر و تعبیر نماید.
شاهد نباید نسبت به آنچه گواهی میدهد بحث و مشاجره كرده زیرا در صورت خروج شاهد از وظیفه شهادت شاهد بصورت كمك بیكی از اصحاب دعوا درخواهد آمد.
شهادت ملازمه باتماس و روابطه با اشخاص دارد وهر عمل و بیان حقیقت كه مغز و دماغ انسانرا متوجه باعتقاد كامل بوجود حقایق دیگر اعم از مثبت یا منفی نماید شهادت گویند.
شهادت اهمیت بسزائی درحیات بشر داشته و در نتیجه ابن عمل محصول حواس و حافظه نسلهای گذشته ومعاصر در اختیار هر فردی گذاشته شده و در آن واحد میتواند آنرا در هر زمان ومكانی بسط و توسعه دهد.
شهات نه فقط پایه و اساس تاریخ را تشكیل میدهد بلكه اغلب از سازمانهای اجتماعی مخصوصاً قضائی روی این اصل استوار شده است.
شهادت و تجربه و استدلال یكی از منابع سه گانه معلومات بشریست.
شهود و مطلعین چشمان و گوش های عدالتند.
حقیقت امور در عداد اموال مشترك افراد بوده و هیچكس نباید نزتفوه به آن در موقع لزوم خودداری نماید زیرا بیان هر حقیقتی كه مورد نیازمندی جامعه است در حكم انجام یكی از خدمات عمومی است.
اصولاً هر كسی از لحاظ اظهار حقیقت مدیون دستگاه اجراء عدالت بوده ودر هر موردی كه از طرف اشخاص ذیصلاحست برای ادای توضیحات و بیان حقیقت دعوت میشود ملزومست از بیان حقایقی كه بدان وقوف و اطلاع دارد شانه خالی نكرده واطلاعات خود را در دسترس آنان گذارده تادین خود را از هرجهت نسبت باجتماع ادا نماید زیرا دادرسان و دادستانها و بازپرسها موقعی میتوانند اجرای عدالت كنند كه نسبت بامور و قضایای مطروحه كه ما خود برسیدگی شدهاند روشن باشند تاحقایق را مبنای آراء و تصمیمات خود قرار دهند.
باین قاعده واصل از نظر حفظ اسرار شغل و حرفهای و كلای دادگستری-دادرسان-مامورین دفتری قضائی-اطباء-جراحان-قابلهها-دوافروشان-مامورین صحی و علماء روحانی مستثنی هستند زیرا علاوه بر اینكه بذكر حقایق واسراریكه بمناسبت شغل وحرفه بآنان سپرده شده است ملزوم نمیباشند بلكه در صورت افشاء اسرار مردم مستوجب تعقیب كیفری خواهند بود-اظهارات گواهان كه از معلومات واطلاعات آنان استفاده میشود درحقیقت عناصر و عوامل قطع و یقین دادرسان را تشكیل میدهد ولی متاسفانه در اغلب موارد سست و بیاساس بوده و دادرسانرا باشتباه میاندازد زیرا گوش و چشم مورد خطاهای زیادی هستند مثلاً اگر ده نفر كه ناظر صحت واقعه و امری هستند و هر كدام خاطرات و یادبود گوناگون خود را بخواهند اظهار نمایند طوری باهم اختلاف دارد كه مثل آنست كه ده واقعه بوقوع پیوسته وهر ده فقره شهادت بطوری غیرممكن التحویل بوده كه نمیتوان آنهاررا تحویل بواحد نمود.
علت خطاهای انسان و اشتباهات او اینست كه روح وعقل او بقول یكی از فلاسفه گرفتار تن بوده وحواس و تخیلات و تمایلات ونفسانیات یا شهوات در فهم و عقل او مداخله كرده ویك سلسله خطاها و اشتباهات برای او دست میدهد.
انسان امور واشیاء با بسه وجه ادراك میكند.
1-فهم
2-خیال
3-حواس
فهم
قوه درك امور وافكار را فهم گویند.
فهم مافوق حواس و تخیلست فهم بما افكار كلی داده كه منبعث ار افكار جزئی میشود.
عمل فهم عبارتست از درك واطلاع اشیاء زیاد و متنوع و آنچه را كه از حواس بیادست میدهد اعم از مادی و معنوی ومحسوس و غیر محسوس- از طریق فهم درك امور معنوی بیشتر از مادی و محسوس صورت میگیرد وحاصل شدن مفهومات نتیجه فعالیت فهم است كه در ذهن تصورات پراكنده را متحد كرده وتصویر كلی میسازد واغلب متوجه امور كلی و انزاعی و علم بمجردات است.
ومحدوده بودن فهم امور را برانسان مشتبه میسازد چون ازمحدود بودن فهم غافل میباشد و گمان میكند میتواند باعلم خود برامور عالم احاطه پیدا نماید و همین حس سبب اشتباه و خبط و خطا و گمراهی او میشود.
ایجاد مفهومات در فهم انسان بواسطه اینست كه از چندان نیرو سرچشمه میگیرد ولی نقائصی كه در هر یك از این نیروها پیدا شود موجب اشتباه و خطا خواهدشد.
1-اردراك كه نخستین مرحله عملست.
2-نیروی حفظ كه معلومات را درذهن نگاهداشته و در موقع خود بخاطر آورده و بكار میندازد.
3-قوه تمیز كه معانی را از یكدیگر جداكرده و تشخیص تناسب آنها را با یكدیگر میدهد.
4-سنجش كه بواسطه آن ذهن دو یاچند شیلی و دو یا چند فكر را بهم نزدیك نموده تا روابط و بستگیهای آنها را با یكدیگر بدستآورد.
5-تركیب و تالیف كه معانی بسیطی را باهم تركیب كرده ومعانی مركب میسازد.
6-تجرید یا انتزاع كه یك معنای جزئیراكه از مشاهده یكفرد معلوم شده از مقارناتی كه همراه دارد جدا میكنه و مفهوم كلی میسازد.
تخیل
قدرت نیروئی كه اشیاء را در ذهن بكیفیتی ترسیم میكند كه در مقابل حواس قرارگرفته و حال آنكه در غیاب حواس بوده و یا عاری از حقیقت خارجی میباشد تحلیل گویند.
فقه و حقوق اسلامی