مقدمه
بی گمان مدیریت در همه دستگاهها و سازمانها نمی تواند یكسان باشد ، زیرا سازمانی ویژگی خود را داراست و در محیطی معین و با هدفی ویژه به كار می پردازد ، جو درونی و بویژه برونی هر دستگاه تولیدی كمابیش با دگرگونی های پیوسته یا گسسته روبرو می شوند … مانند قانونگذاری ، دگرگونی شرایط اقتصادی ، اجتماعی یا سیاسی با پیشرفتهای تكنولوژیكی و نوآوری با دگرگونیها در روال زندگی یا سلیقه خریداران و مصرف كنندگان .
انسان قرن بیستم در فضای یك جامعه سازمانی زندگی می كند و سرنوشت او با سرنوشت سازمانی جامعه همسو شده است بعلاوه متفكران بی شماری بر این عقیده اند كه عملكرد سازمانها موجب بیگانگی ، انزوا و بطالت سازمانها و انسان سازمانی شده و انسان در مواجهه با معضلات پیچیده ای كه امروزه گریبانگیر اوست ، نه تنها انعطاف ، خلاقیت ، مسوولیت و همدلی از خود نشان نداده ، بلكه خشك و بی روح و بی اعتنا نیست به جامعه مخدوم خود به حركت ادامه داده است و جالب توجه این كه این قضاوتها تازگی ندارد .
بعضی معتقدند كه وجود سازمانهای بزرگ ضرورت زندگی امروزه است و گریزی از آن نیست و این ضرورت ، ابعاد سازمانها ، مقررات ، انضباط ، سلسله مراتب و اطاعت را برای كاركنان و نوبت رابطه غیر شخصی را برای مراجعان ایجاب می كند .
دیگران معتقدند كه نارضایتی عمومی مردم ، عدم تحقق هدفهای سازمانی و بی اعتنایی سازمانها و مدیران سازمانی به افكار عمومی و همچنین درگیری و رقابت با هم پیمانان و رقبا و بحران های پی در پی موجب بی اعتمادی عمومی شده و همراه با خود بیكاری ، گرانی ، تورم ، نا امنی ، فساد ، نزاع و تجاوز به بار آورده است كه مطلوب طبع، طبع جوی انسان نیست . آیا مدیر باید به چنین شرایط سهمگینی كه بعضاً یا عمدتاً حاصل عملكرد اوست بی اعتنا باشد ؟ مراكز آموزش مدیریت و محققان و نظریه پردازان مدیریت چه وظیفه ای به عهده دارند ؟ هدایت سازمان به صراط مستقیم و در جهت رستگاری انسان شاغل و انسان مصرف كننده و امنیت ملی و نظام اجتماعی به عهده كیست ؟ آیا بین مدیریت دولتی و مدیریت خصوصی از این جهات تفاوت ماهوی وجود دارد ؟
در اینكه نقش مدیریتهای تخصصی – همچون مدیریتهای مالی ، تولید ، فروش ، تحقق مهندسی و .. در سازمان حائز اهمیت است ، سخنی نیست و اینكه مدیریتهای تخصصی سهمی از هدایت عمومی را نیز به عهده دارند ، انكار ناپذیر است ، ولی هماهنگی تخصصها تعیین جایگاه هر یك به اقتضای نشیب و فرازی كه سازمان در طی طریقی به سوی هدف با آن مواجه می شود و سكانداری كل سازمان وظیفه ای ممتاز و مشخص است كه فقط در قلمرو مدیریت عمومی به معنای اخص – كه در این نوشته به نام مدیریت استراتژی مطرح می شود قرار می گیرد .
ایران اسلامی در مظلومیتی كه در طی عمر در قبال جبهه متحد استكبار بر جهانی و عوامل آن متحمل شده مستحق توجه ، مجاهدت و ایثار محققان و استادان مدیریت است كه برای معضلان آن به طور جدی چاره جویی كنند . انبوه منابع مدیریت در سطح جهان، نوآوریهای بیشماری كه مبتنی بر الگوهای ژاپنی ، سوئدی و آلمانی مد روز شده و تازه هایی كه محققان خستگی ناپذیر این رشته در سراسر جهان ارائه می دهند نتوانسته است جوابگوی بحران مدیریتی باشد كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در نوردیده است . مدیران خوش خیال دیروزین در كشورهای استكباری كه بر بال ابرها بازارهای جهان را در قبضه خود می دیدند ، امروزه نگران ، مضطرب و بسیاری ورشكسته ، در وحشت آینده ای هستند كه عوامل آن روز به روز از دسترس آنها دور تر شده ، متلاطمتر و تاریكتر می نماید ، آیا متفكران ایران اسلامی در پرتو مفاهیم تكلیف ، تقوا ، تزكیه ، عروج به اوج ملكوت و استقرار حكومت حق در جستجوی روز نه یا دریچه ای برای نجات سازمان و انسان سازمانی و انسان سر گردان امروزین هستند ؟ آیا در این زمینه جستجو خود را محصور به محدوده نیست خود می بینند با آنكه گامهایی پرصلابت و پر شهامت بر می دارند كه در یك مسیر آزمایش و خطا به دستاوردهای كار آمد نایل آیند ؟
تعریف استراتژی
این واژه در واقع به گونه های مختلف به كار می رود یعنی به طور صنعتی تعاریف مختلفی را برای آن می پذیریم هر چند رسماً یك تعریف را ذكر می كنیم . در این نوشتار چند تعریف رابرای استراتژی در نظر می گیریم . ( یعنی طرح و نقشه ، صف آرایی ، الگو ، موضوع و دیدگاه )
استراتژی به معنای طرح و نقشه
استراتژی یك نقشه است یعنی نوعی مسیر مستقیم آگاهانه در مورد نظر یك رهنمود ( با مجموعه ای از آنها ) برخورد با وضعیت بر مبنای این تعریف استراتژی ها دو ویژگی اساسی دارند یكی آنكه پیش از به كاربرد شان ایجاد می شوند و دوم آنكه آگاهانه و هدف دار بوجود می آیند . اغلب به طور روشن و در قالب مدارك رسمی به نام طرح ها بیان می شوند و گاهی نیز رسماً بیان نمی شوند ولی به همان روشنی در ذهن كسی وجود دارند .
از نظر دراكر ، استراتژی اقدام هدف دار است و از نظر مور و طرحی برای اقدام یعنی به تصوری پیش از اقدام ، مطالعه ای بی شماری چند از تعاریف در قلمروهای مختلف این نوع تعریف استراتژی را روشن تر می كند .
در امور نظامی: استراتژی عبارتست « تهیه پیش نویس طرح جنگ ، شكل دهی مبارزات و اقدامات فردی در درون این طرح و تصمیم گیری در مورد برخوردهای فردی »
در نظریه ی بازی : استراژی عبارت است از « یك طرح كامل طرحی را معین می كند بازیكن در هر موقعیت ممكن چه انتخابهایی را خواهد كرد »
در مدیریت : طرحی واحد و جامع و یكپارچه است كه برای اطمینان از دست یابی به هدف های اساسی موسسه تنظیم می شود .»
در فرهنگ لغات : ( گذشته از معنی دیگر ) عبارت است از « طرح ، شیوه یا سلسله ای از اقدامات یا برنامه ها برای دست یابی به هدف یا نتیجه ای خاص »
نقشه می تواند از یك نوع صف آرایی هم باشد ، یعنی عملیات ویژه ای برای چیرگی بر حریق یا رقیب .
استراتژی به معنای الگو
استراتژی یك الگو است ، به ویژه الگویی از یك سلسله اقدامات به عبارت دیگر با این تعریف می توان گفت استراتژی تداوم رفتار است چه اندیشه باشد یا نباشد .
تعاریف ما از استراتژی بعنوان نقشه و الگو می توانند كاملاً مستقل از هم باشند . نقشه ها ممكن است تحقق نیابند و الگوها شاید بدون نقشه ای باشند كه از پیش به آن فكر شده باشد . هیوم بر پایه ی اندیشه ماژون ،نظری دارد كه خلاصه ان چنین است :«استراتژی ها ممكن است نتیجه اقدامات و اعمال انسانی باشند و نه طرح های انسانی.»حال مطابق نمودار ، اگر نخستین تعریف خود را ، استراتژی مورد نظر و دومین تعریف را استراتژی تحقق یافته بنامیم آنگاه خواهیم توانست وجود افتراق میان استراتژی را اندیشید و استراتژیهای نو پدید را بازشناسیم و به نحوی كه در استراتژی های اندیشید قصد وجود داشته و محقق نیز شده است اما در استراتژیی های نو پدید الگوها در غیبت قصد یا حق علی رغم آن پدید آمده اند و محقق هم نشده اند .
استراتژی به معنای موضع
استراتژی یك موضع است به معنای دقیق تر وسیله ای برای مشخص كردن اینكه یك سازمان با یك فرد در كجای محیط واژه ای كه مورد بحث مدیریت است و در كجای بازار ( به عنوان یك موسسه بازرگانی ) قرار دارد با این تعریف استراتژی به گونه ی ینروی واسط ( یا بنا به گفته ی هو فرو و شندل ، نیروی تطبیق میان سازمان و محیط جلوه می كند یعنی میان بافت داخلی و خارجی به زبان بوم شناسی با این تعریف استراتژی یك موضع یا یك جایگاه محیطی است به كلام اقتصادی مكانی برای تولید اجاره بها به تعبیر مدیریت یك ، قلمرو بازار تولید یعنی مكانی از محیط كه در آن منابع متمركز می شوند .
استراتژی به معنای دیدگاه
این تعریف حاكی از آن است كه استراتژی یك دیدگاه است كه محتوای آن تنها از یك وضعیت شاخص تشكیل نمی شود . بلكه نوعی تصور ذهنی پایدار اسیت به جهان در بر می گیرد در این ارتباط استراتژی به سازمان همان نسبتی را دارد كه شخصیت به فرد . فیلیپ سلزنیك یكی از نخستین وبا نفوذ ترین نویسندگان استراتژی می گوید : « شخصیت سازمان را تعهدهایی می سازند منسجم و مشخص نسبت به چگونگی عمل و بازتاب كه در درون آن جای گرفته اند .
استراتژی عبارت است از از الگو یا طرحی كه هدفها ، سیاست ها و زنجیرهای عملیاتی یك سازمان را در قالب یك كل به هم پیوسته با یكدیگر تركیب می كند .
هدفها : می گویند كه چه چیزی باید به دست آید و نتایج چه زمانی باید حاصل شود : اما نمی گویند كه چگونه باید به این نتایج دست یافت .
سیاستها : رهنمونها و قواعدی هستند كه محدوده انجام دادن كاری را معین می كنند . سیاستهای اساسی را سیاستهای استراتژیك می نامند .
برنامه ها : توالی گام به گام اقداماتی را كه برای دستیابی به هدفهای اساسی لازمند مشخص می كنند برنامه چگونگی دستیابی به هدفها را در محدوده ای كه به توسط سیاستها بنا شده است معین می كند .
تصمیمات استراتژیك آنگونه تصمیماتی هستند كه مسیر كلی حركت یك سازمان و بقای نهایی آنرا در پرتو دگرگونیهای قابل پیش بینی ، غیر قابل پیش بینی و نا مشخص كه ممكن است كه در محیطهای در خور توجه آن سازمان پدید آیند معین می كند این تصمیمات به طور اساسی هدفهای واقعی سازمان را شكل می دهد و خطوط مرزی محدوده ای را كه سازمان در درون آن عمل می كند مشخص می كنند .
اقتصاد