سایت کاریابی جویا کار

نقش جنبش دانشجویی در تحولات اجتماعی

دسته بندي: مقالات / پاور پوینت
21 خرداد



اگر از لحاظ رده سنی نگاه كنیم و هستی‌شناسی جوان  را مورد بررسی قرار بدهیم، این سوال مطرح می‌شود كه «جوان چه نیازهایی دارد؟» با این تعریف می‌بینیم كه دوران جوانی دوران انرژی‌زایی است اما در مقابل این انرژی‌زایی، جوان دچار یك مجموعه پرسشهای جدید می‌شود. یعنی با تحولاتی كه در وجود بیولوژیك او مطرح است، از درونش یك دسته فشارها و محركهای جدید پدید می‌آید كه این محركها برای او پرسش ایجاد می‌كنند. اما وقتی می‌گوییم دانشجو، مسئله دیگری را هم اضافه كرده‌ایم؛ یعنی علاوه بر اینكه او فشارها و محركهای درونی او مطرح است، محركهای بیرونی هم وجود دارد. یعنی دانشجو خود را در چارچوب خانواده، محله و موقعیت اعتقادی معرفی نمی‌كند، بلكه خود را در چارچوب شغل هم مطرح می‌سازد؛ یعنی به یك انتخاب جدید می‌رسد.

- ... یعنی وقتی از محیط خانوادگی دور می‌شود به عنوان یك «طبقه»ی جدید، یك هویت نوپیدا می‌كند؟

- دقیقاً همین‌طور است. او می‌خواهد یك هویت جدید پیدا كند. او یك دسته زمینه‌های هویتی پیشینی اولیه دارد. مثل خانواده و ابعاد اعتقادی، كه كشفی است. وقتی كه كودكی در یك خانواده به دنیا می‌آید، قومیت و اعتقادات خانواده بر روی او تاثیر می‌گذارد. اما این جوان وقتی وارد دانشگاه می‌شود رشته تحصیلی انتخاب می‌كند. انتخاب این رشته، سرنوشت چهل- پنجاه ساله زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و این انتخاب دیگر یك بحث «كشفی» نیست بلكه بحثی است «تاسیسی». او در اینكه «قومیتش» چیست، از اعتقاد خانواده كه به او القا شده تاثیر می‌پذیرد. اما این وضعیت جدید «القا» نشده، بلكه «انتخاب» شده است، یعنی او به جای رشته (الف) رشته (ب) را انتخاب كرده است.

معمولاً در دوران دبیرستان نیز چنین وضعیتی به وجود می‌آید، اما حقیقت این است كه در آن زمان جوان به آن رشد نرسیده كه بپرسد: «چرا این رشته؟» محركهای محیطی به انتخاب منجر می‌شود؛ مثلاً رفتن به رشته‌های ریاضی، ادبیات یا طبیعی بدون یك محاسبه عقلایی سنجیده. اما وضعیت در دانشگاه بسیار متفاوت، ملموس و روشن است. یك دانش‌آموز وقتی «ریاضی» می‌خواند نمی‌داند كه نتیجه این رشته قطعاً به «مهندسی» می‌انجامد یا نه و اگر می‌انجامد به چه گرایشی از مهندسی؟ یا اگر «تجربی» می‌خواند، آیا حتماً به پزشكی ختم می‌شود؟ اما وقتی او به دانشكده می‌آید این شغل برایش «انضمامی» شده است. دانشجوی علوم سیاسی یا دانشجوی عمران یا دانشجوی پزشكی دارای چارچوب شغلی تقریباً مشخصی است.

- ... چرا شغل؟

- به دلیل آنكه دانشگاه اصولاً برای رفع نیازهای «پسینی» به وجود آمده است. حالا ممكن است در دانشگاه به فلسفه بپردازند، ولی وقتی به دانشگاه می‌روید «رشته»، تخصصی است، این تخصص در مواردی به نیاز معنوی نپرداخته است. مثلاً مهندسی عمران را در نظر بگیرید، این وضع دقیق‌تر است.

اما هنوز در علوم سیاسی این تاثیرات خیلی روشن نیست. در رشته‌های سیاسی به دو نكته می‌اندیشید: یكی آزادی فردی، دیگری استقلال ملی. یعنی مفهوم رشته سیاسی یك مفهوم امنیتی است: راههای ارتقای قدرت ملی برای تامین منافع ملی. ولی در جامعه ما این نكته هنوز جا نیفتاده است. رشته‌های علوم انسانی بسیار مظلوم واقع شده‌اند. اما وقتی یك نفر رشته مهندسی مكانیك را انتخاب می‌كند، هدف او مشخص است. یا اگر رشته‌های پزشكی را انتخاب می‌كند در حقیقت برای تامین شغل است. بنابراین هویتهای پیشینی با این هویتهای پسینی در مقابل هم قرار می‌گیرند.


- ... و این یك تعارض است؟

- تعارض نه، تباین است! چون هویت پیشینی انسان جزو «وجود فلسفی» اوست. آیا این وجود فلسفی پیشینی كه بدیهی است (یعنی انسان خود را در آن كشف می كند) با شغلش در تعارض است؟ تصور من این است كه چنین نیست.

دو گروه این امر را در تعارض می‌بینند. سنتی‌ها كه نگرش متافیزیكی دارند و با تاكید بر هویت پیشینی، پسینی را رها می‌كنند؛ یعنی می‌گویند كه دنیا چه اعتباری دارد، بنابراین برای آنها «ملی» هم چیز بدی است، «تخصص» هم چیز بدی است و به هیچ یك هم توجه نمی‌كنند. گروه دیگر كسانی هستند كه همه نكته‌های پیشینی را نقد می‌كنند و بر پسینی تاكید می‌كنند و با پسینی به تعارض پیشینی می‌روند. اما در دنیای امروزی به موازات اینكه مسائل پسینی مثل اقتصاد، صنعت و شغل پیشرفت كرده، خودآگاهی فرهنگی هم زیاد شده است. قبلاً تصور می‌شد كه در كنار این پیشرفتهای تمدنی (صنعت، اقتصاد و ...) كه راحتی و آسایش می‌انجامد. به همین لحاظ است كه این عزیزان گاه دچار اشتباه می‌شوند و تمدن و فرهنگ را یكی می‌گیرند. پس گروه سنتی، تمدن و فرهنگ را یكی می‌گیرد و تمدن را مقهور فرهنگ می‌داند، یعنی لایه فرهنگی را تقویت می‌كند، در نتیجه تاكیدش بر روی هویتهای پیشینی است. در مقابل، گروه دیگر تاكیدش بر تمدن است و فرهنگ را ناشی از تمدن می‌داند.

تصور ما این است كه باید، تلفیقی از این دو صورت گیرد و در این تلفیق دو حركت وجود دارد. یكی حركت انبساطی است كه به سوی آسایش، راحتی، رفاه و توانمندی می‌رود. این توانمندی برای آمریكایی یا ایرانی، برای طبقه پایین یا طبقه بالا فرقی نمی‌كند. توانمندی، بیرون از انسان است. در برخورد مبتنی بر زور یك تانك در مقابل یك خودرو، با هر اعتقادی كه شما داشته باشید، غلبه با تانك است. من به ابعاد توانمندی می‌گویم: تمدنی!

دانشجو وقتی وارد دانشگاه می‌شود رشته انتخاب می‌كند: مهندسی، پزشكی، داروسازی. نكته‌ای كه ابتدا از این مبحث، در نظرش مجسم می‌شود تمدنی است كه به او توانمندی بدهد. ما معتقدیم كه این توانمندی برای معدودی از افراد این پرسش را به وجود می‌آورد كه كمال تو چیست؟ همان ارزشهای پیشینی است كه فلسفه انسان است؛ اعتقاد و قومیت انسان است كه من به آنها می‌گویم كمال فرهنگی.

- آیا جنبش دانشجویی در ایران كمال گراست؟

- ابتدا می‌خواست كمال گرا باشد و به توانمندی نمی‌اندیشید. یعنی اگر امروز با دانشجویان آن زمان درباره نظام حكومتی شاه صحبت كنید (دانشجویانی كه مبارزه می‌كردند) و بپرسید: مشكل شما با شاه چه بود؟ مجموعه جملاتی را به شما می‌گوید كه همگی فعلیه است: دزد بودند، فاسد بودند، وابسته بودند، كثیف بودند، خود فروخته بودند و ... حال اگر بپرسید: آیا توانمندی داشتند یا نه؟ ممكن است جوابهایی به شما بدهند كه با بخش او در تعارض باشد. غرض من این نیست كه بگویم آنها خوب بودند یا بد، اینجا بحث تایید یا تكذیب مطرح نیست.

در آن زمان دانشگاههایی كه به وجود آمده بودند درونی نشده بودند. البته هنوز هم این مشكل را داریم. اگر به دانشجو بگویید: آقای مهندسی، آقای دانشجوی علوم سیاسی، شما وارد دانشگاه شدید كه قصد دارید چه توانمندی‌ای داشته باشید؟ شاید برنامه‌ دقیقی نتوانند ارائه دهند.


علوم اجتماعی
قيمت فايل:7000 تومان
تعداد اسلايدها:65
خريد فايل از سايت مرجع
دسته بندی ها
تبلیغات متنی