مبانی و پیشینه نظری شخصیت
توضیحات: فصل دوم مقاله کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو مقاله
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
1- شخصیت
2-1 تعریف شخصیت
لغت شخصیت در زبان لاتین (personalite) و در زبان انگلوساکسون (personality) خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین (Persona) دارد (شاملو، 1388). این کلمه به نقابی اشاره دارد که هنرپیشهها در نمایش استفاده میکردند. پرسونا (نقاب) به ظاهر بیرونی، ظاهر علنی که افراد به دور و بر خود نشان میدهند اشاره دارد؛ بنابراین بر اساس ریشه شخصیت، شخصیت به ویژگیهای بیرونی و قابل رویت ما اشاره دارد؛ اما شخصیت تنها به نقابی که بر چهره میزنیم و نقشی که بازی میکنیم اشاره ندارد. هنگامی که از شخصیت سخن میگوییم ویژگیهای متعدد فرد، کلیت یا مجموعه خصوصیات گوناگون که از صفات جسمانی فراتر میرود را به حساب میآوریم. این واژه تعداد زیادی از خصوصیات ذهنی و هیجانی را در بر میگیرد، خصوصیاتی که ممکن است نتوانیم مستقیماً آنها را ببینیم و فرد شاید سعی کند آنها را از ما مخفی کند، یا شاید ما از دیگران مخفی کنیم (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی،1392).
شخصیت را بر مبنای صفت بارز، یا مسلط یا شاخص فرد نیز تعریف کردهاند و بر این اساس است که افراد را داری شخصیت برون گرا، یا درونگرا یا پرخاشگر و امثال آن میدانند. در واقع چنین فرض میشود که در شرایط مختلف، حالت بارز یکی، پرخاشگری و دیگری، درونگرایی است. اینگونه برداشت از شخصیت، در محدوده تیپشناسی میگنجد (شاملو، 1388).
آلپورت شخصیت را به این صورت تعریف کرد «شخصیت ساختاری پویا درون فرد متشکل از سیستمهای روانی- جسمانی است که رفتار و افکار مشخصه او را تعیین میکنند» (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1392).
شلدون پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و چنین عنوان میکند: «سازمان یافتگی پویشی جنبههای ادراکی، عاطفی، انگیزشی و بدنی فرد را شخصیت گویند» (سیاسی، 1390).
گیلفورد (1959) شخصیت را بدین گونه تعریف کرده است، شخصیت عبارت است از: الگوی منحصربهفرد صفات شخصیتی است. درحالیکه ریموند کتل (1950)، شخصیت را اینگونه تعریف کرده است. شخصیت امکان پیشبینی آنچه را که فرد در موقعیتی خاص انجام خواهد داد، فراهم میکند (راس، 1992؛ ترجمه جمالفر، 1386).
2-3-1. نظریههای شخصیت
2-3-2-1. دیدگاه روان پویایی
از دیدگاه فروید، روان یا شخصیت انسان به مثابهی تکه یخ قطبی بسیار بزرگی است که تنها قسمت کوچکی از آن آشکار است؛ این قسمت، سطح آگاه را تشکیل میدهد. بخش عمده دیگر آن زیر آب است که ناخودآگاه را تشکیل میدهد. بخش ناخودآگاه، جهان گستردهای از خواستهها، تمایلات، انگیزهها و عقاید سرکوب شده است که انسان از آنها آگاهی ندارد. در حقیقت، تعیینکننده اصلی رفتاره ای بشر، همین عوامل ناخودآگاه او هستند که از سه قسمت عمده تشکیل میشوند: نهاد، خود و فرا خود. این سه عنصر اساسی شخصیت همواره و به صورتی متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند؛ اما از لحاظ ساختار، کنش، عناصر تشکیلدهنده و پویایی، به طرز مشخصی با یکدیگر تفاوت دارند. از نظر فروید، رفتار یا روان یا شخصیت انسان، همیشه محصول ارتباط متقابل متداول وی ا متعارض این سه عامل است (شاملو، 1388).
نهاد. فروید اعتقاد داشت که نهاد بخشی از شخصیت انسان است که با خود انسان زاده میشود. اساس ذاتی ساختار فوق در غرایزی است که منشأ زیستی دارد. دو بخش دیگر شخصیت سرانجام از نهاد ناشی میشوند. نهاد دربردارنده همه انرژیهای زیست مایه ای و روانشناختی است؛ بنابراین نهاد منبع و منشأ تمام انگیزهها محسوب میشود و کاملاً ناهشیارنه است (راس،1992؛ جمالفر، 1386). نهاد بر اساس اصل لذت عمل میکند، یعنی دریافت لذت و دوری از رنج. به این طریق، نهاد در پی ارضای کامل و فوری است. نهاد نمیتواند نومیدی را تحمل کند و از معنیات آزاد است. به واقعیت وقعی نمینهد و میتواند از طریق عمل یا از طریق تخیلات به ارضاء برسد و آنچه را که خواسته است به دست آورد (پروین و جان، 2001؛ ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
روان شناسی