رویكرد شناختی و روانی شناسی امروزه مورد توجه بسیار قرار گرفته است وبیشتر از هر رویكرد دیگری مورد تجربه واقع می شود (ای وی، ای وی و مورگان 1993،ص258)
رویكرد شناختی معتقد است كه ریشه رفتارهای انسان در نوع تفكر و نگرش وطرز تلقی های اوست برنز، 1367، ص 17) می گوید:
«نخستین اصل شناخت گرایی است كه حال اسنان نتیجه شناخت ها و تفكرات اوست.» با استفاده از تئوری ABC درمان شناختی- رفتاری پیشرفت بسیار زیادی از دهه 1970 تاكنون داشته است و اكنون یكی از راجترین اشكال درمان روان شناختی است (الیس، 1991،ص2) عبارت زیر نیز توضیحی از این توسط الیس است. «در سالهای اخیر روان درمانیهائی كه گرایش شناختی دارند. نه فقط به دلیل پژوهش هایی كه اثر بخشی آن را تأئید كرده اند، بلكه به دلیل شهرت عامی كه یافته اند، موفقیت زیادی داشته اند و سهولت گرایش شناختی در درمان مستقیم باعث شده است كه این شیوه نسبت به سایر شیوه ها مطبوعتر و كمتر تهدید كننده باشد. (الیس، 1989، ص3)
صدها مطالعه در تحقیقی كنترل شده نشان داده اند كه RET و CBT مقایسه با سایر روش های روان درمانی به طور معنی دارتری به مراجعان كمك كرده اند تا كمتر پریشان باشند.
چند ده مطالعه دیگر نشان داده اند كه آزمون هایی كه برای سنجش باورهای غیر منطقی و نگرش مختل بر اساس تئوری ABC ساخته شده اند به طول معنی داری گروه های پریشان گروه های افراد كمتر پریشان را از یكدیگر متمایز می سازد. (بایسدن 1980، دیجیوسپی، میلروتركسر 1959، الیس، 1979، هرلن و بمیس 1981، شوارتس،1982، وودز به نقل از الیس، 1991 ص2).
اساس شكل گیری نظریه منطقی-هیجانی ارائه مدل ABC درباره پریشانی هیجانی است (الیس 1962 الیس، a1997، b1977 به نقل از الیس، 1991 ص 3) بر اساس این رویكرد پیامدهای هیجانی پریشان كننده (Cها) به طور مستقیم از وقایع فعال ساز (Aها) پیروی نمی كنند.
بلكه تاثیر وقایع فعال ساز بر پیامدهای هیجانی به وسیله باورهای شخص (Bها) تحت تاثیر قرار می گیرد. الیس (شفیع آبادی،1373، ص 126-122) بر مجموعه ای از باورها تاكید می كند.
كه فرض می شوند رایجترین منبع های پریشانی هیجانی باشند. این باورها مشتملند:
1- اعتقاد فرد به این كه لازم و ضروری است كه همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تاییدش كنند.
2- اعتقاد به اینكه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداكثر لیاقت، كمال و فعالیت شدید است.
3- اعتقاد فرد به اینكه گروهی از مردن بد و شرور هستند و باید به شدت تنبیه شوند.
4- اعتقاد فرد به اینكه اجتناب و دوری از بعضی مشكلات زندگی و مسئولیت های شخصی فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
5- اعتقاد فرد به اینكه اگر حوادث و وقایع طوری نباشد كه او می خواهد. بی نهایت ناراحتی و بیچارگی می آورد.
6- اعتقاد فرد به اینكه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است.
7- اعتقاد فرد به اینكه چیزهای خطرناك و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید كوشا باشد تا امكان به وقوع پیوستن آنها را به تاخیر بیاندازد.
8- اعتقاد فرد به اینكه باید متكی به دیگران باشد و بر انسان قویتر تكیه كند.
9- اعتقاد فرد به اینكه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین كننده مطلق رفتار كنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار كنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت.
10-اعتقاد به اینكه انسان باید در مقابل مشكلات و اختلالات رفتاری دیگران كاملا برآشفته و محزون شود.
اعتقاد فرد به اینكه هر مشكلی همیشه یك راه حل درست و كامل فقط یك راه حل وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد بسیار وحشتناك و فاجعه آمیز خواهد بود.
الیس می گوید این باورها منجر به این می شوند كه افراد وقایع را بسیار ناراحت كننده تلقی كرده و مطابق با آن پاسخ خواهند داد این مدل اساسی محرك بزرگی برای دیدگاه شناختی كه به رفتار درمانی و زمینه های وابسته مربوط می شوند، بوده است (الیس 1977)
اساساً این باورها غیر منطقی تحت چهار عنوان قرار می گیرند:
1- باور وحشتناك بودن
2- باور مربوط به تحمل ناكامی پائین
3- تقاضاها یا خواسته های مستبدانه
4- ارزیابی از خود به صورت كلی
هدف پژوهش حاضر این است كه با توجه به نظریه الیس نشان دهد تفكرات غیر منطقی حاكم بر فرد می تواند میزان اضطراب فرد ارتباط داشته باشد.
بیان مسئله
انسان عصر ما به دنبال آرامش روانی است. دنیای امروز با پیچیدگی ها و ویژگی های خاص فرهنگ ماشینی انسان را درگیر و دار اضطرابهای كشنده ای قرار داده است كه چهره زندگی را رنگ بس نازیبا زده و آن را غیر قابل تحمل ساخته است. آرزوی هر انسانی آرامشی است كه بتواند در آن مسیر زندگی خود را به سوی سعادت طی كند و اضطراب سدی است محخیط بر انسان و محاط در انسان كه سراسر حیات درون و بیرون او تحت تاثیر خود قرار داده است و این سوال برای هر یك از ما مطرح است كه ریشه اضطراب های انسان در چیست؟ و چگونه می توان به مقابله با آن پرداخت؟ با توجه به اینكه هر یك از مكاتب روان شناسی انسان و مشكلات او را از دریچه ای خاص مورد مطالعه قرار می دهد، بر اساس دیدگاه خود راه حل هایی برای مشكلات او مطرح میكند.
اساس طبقه بندی روان درمانی، تمركز درمان بر روی یكی از جنبه های عملكرد روان میباشد. این سه جنبه عبارتند از رفتار، عواطف و تفكر.
رفتار درمانی با تمركز بر توری یادگیری و تغییر رفتار معتقد است كه تمام رفتارها حاصل یادگیری است درمان عاطفی، عواطف متعارض و اظهار نشده فرد را ریشه مشكلات روانی می داند. و درمان بر اساس تفكر معتقد است كه رفتار بر اساس معنی كه فرد به حوادث و پدیده ها می دهد شكل می گیرد و تغییر می كند.
این پژوهش بر اساس روش درمان عقلانی- عاطفی RET ) الیس 1970 و (Elis پی ریزی و دنبال شده است).
الیس معتقد است كه دو اضطراب و اختلالات عاطفی نتیجه تفكر غیر منطقی و غیر عقلانی هستند به نظر او افكار و عواطف كنشهای متناوب و جداگانه ای به شمار نمی آیند.
انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و آشفته نمی شود بلكه دیدگاه و تصوری كه از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطراب وی می شوند. تمام مشكلات افراد از تفكرات موهومی سرچشمه می گیرند كه از نظر تجربی معتبر نیستند. (ناصری، شفیع آبادی1365).
علوم انسانی