- در سپيده دم تاريخ (مثلاً 1500 پ.م.) يونانيان همچون مردمي نيمه بياباننشين آريايي جلوهگر ميشوند كه خردخرد به سوي چراگاههاي جنوب به بالكان روانند و با تمدن كهن اژه كه كنوسوس جلوهگاه آن بود برخورد ميكنند و با آن ميجنگند و در ميآميزند.
در شعرهاي هومر ، اين قبيلههاي يوناني به يك زبان مشترك سخن ميگويند و يك سنت مشترك كه در شعرهاي حماسي آمده است ايشان را يك پارچه نگاه ميدارد. در عين اينكه يگانگي آنان چندان استوار نيست، همه قبيلههاي مختلف خويش را به نام هلنس (Hellenes) ميخوانند. شايد در گروههاي متعدد به يونان آمده باشند. مثلاً ايونيان و اِ اوليان و دوريان (Ionians, Eolians, Dorians) لهجههاي بسيار فراوان داشتند. ايونيان گويا پيش از ديگران آمده و با مردم متمدني كه بر آنان چيره گشته بودند سخت درآميختند. مردم شهرهايي مانند آتن و ملطيه شايد از نظر نژادي كمتر ريشهي نزديك داشته باشند تا مديترانهاي. دوريان گويا بازپسين و نيرومندترين و كم تمدنترين اين نو رسيدگان باشند. اين قبيلههاي هلني تمدن اژهاي را كه پيش از آمدن ايشان در سرزمينهاي شمال شرقي مديترانه گسترش يافته بود درهم شكسته و برانداختند و بر فراز خاكستر آن تمدني از خويشتن بنياد افكندند. ايشان به دريانوردي پرداختند و از راه دريا و جزيرهها به آسياي صغير راه جستند و از تنگههاي داردانل و بسفور گذشته و در كرانههاي شمال درياي سياه جاي گرفتند