فقه،الهیات،معارف
دانلود پایان نامه کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی تبیین و بررسی دیدگاه ملاصدرا در حوزه معرفت شناسی
چکیده
موضوع این رساله معرفت شناسی دینی از دیدگاه صدرا است. موضوع اساسی در معرفت شناسی دینی، توجیه باور به خدا است. در این رابطه، مسئله بر سر رابطه بین عقل و ایمان است. آیا باور به خدا توجیه عقلانی برمیتاباند؟پنج رویکرد در رابطه با این سوال مطرح است که عبارتند از: الهیات طبیعی، ایمانگرایی، تفسیر احتیاطی از باور دینی، معرفتشناسی اصلاح شده و تجربه دینی.در رویکرد نخست عقل شرط ایمان به خدا است و براهینی که در این باره اقامه شدهاند گواه این مهم است. در رویکرد دوم آن ها قائلند که عقل در توجیه وجود خدا ناتوان است ، بنابراین آن ها ایمان را جانشین عقل برای باور به خداوندقرار می دهند.
در سومی عنصر اراده وظیفه اصلی را در باور به وجود خدا برعهده دارد. معرفت شناسی اصلاح شده بر این است که وجود خدا بدون قرینه و ادله مؤیدی موجه و توجیه عقلانی لزومی ندارد. در نهایت ایمانگرایان تجارب دینی شخصی را به عنوان راهی برای توجیه باور به خدا قرار می دهند. در این روش هر شخص می تواند خدا را به طور مستقیم بشناسد.در این رابطه صدرا دو رویکرد را در پیش میگیرد که تا حدودی با رویکرد نخست و آخر موافق است. وی ابتدا وجود خدا را نظری و عقل را شرط ضروری برای ایمان به خدا قرار میدهد و در این باره براهین مختلف منطقی ارائه می دهد. ولی در ادامه تفسیر شهودی از خداوند بهدست میدهد و وجود او را به عنوان اصلی پایه قرار میدهد. به طوری که شناخت خدا مهم ترین شناخت پایه برای انسان است.برهان صدیقین صدرا دقیقاً در رابطه با توجیه باور به خدایی اقامه شده است که وجودش مورد شهود واقع شده است. بنابراین صدرا بر بعد معرفتی ایمان تأکید میکند.
واژگان کلیدی:معرفتشناسی دینی، معرفت، عقل،شهود، ایمان، ایمانگرایی، عقلگرایی.
مقدمه
موضوع این تحقیق معرفت شناسی دینی بوده است. معرفت شناسی دینی به عنوان یک علم، دانش درجه دوم محسوب میشود. از همین رو است که جهت فهم صحیح آن لازم و ضروری است که پیش از هرچیز مبانی و اصولی در رابطه با آن فرا گرفته شود. مبانی این علم در معرفت شناسی نهفته است. معرفت شناسی یکی از محوریترین مسائل فلسفه است. بنابراین اقتضای ورود به مباحث معرفت شناسی دینی، آشنایی با معرفت شناسی است. معرفت شناسی معاصر بر اثر تأثیر پذیرفتن از تجربهگرایان و پوزیتیویستهای منطقی رویکردی تحلیلی نسبت به معرفت در پیش گرفته است.
به همین جهت است که معرفت در نزد ایشان به باور صادق موجه تعریف شده است. با این تعریف تنها معرفت گزارهای جان سالم به در میبرد و معارف دیگر از سنخ علوم حضوری و مفاهیم، معرفت محسوب نمیشوند. تحلیلگران به پیروی از پیشکسوت خود، افلاطون، بین باور صادق و معرفت قائل به تمایز شدند. بدین ترتیب زمانی می توان ادعای معرفت کرد که در ابتدا ذهن مفاد گزارهای را بپذیرد و در ادامه گزاره مورد نظر صادق باشد. در نهایت مسئله مهم این است که این گزاره از توجیه و ارائه دلیل بهرهمند گردد. صدق یکی از مهمترین مؤلفههای معرفت به شمار میآید. مطابقت و انسجامگروی دو تئوری مطرح در باب صدق هستند. مطابقت تئوری برگزیده کسانی است که واقعیت و وجود جهان خارج پیش فرض اصلی آنها است. حال آنکه انسجامگروی که به خصوص متأثر از دیدگاه کانتی است بر تمایز قائل شدن بین نمود و بود مبتنی است. این دیدگاه صدق یک گزاره را منوط بر سازگاری آن گزاره با دیگر گزارههای موجود در یک مجموعه سازگار و هماهنگ میداند.
توجیه عنصر سرنوشتساز معرفت است که در نزد معرفت شناسان از جایگاه والایی برخوردار است و اصلاً عمده تمرکز معرفت شناسی معاصر بر سر این مؤلفه است. عنصر توجیه برای پرهیز از حدس صائب است که از سر اتفاق صادق از آب در میآید. در باب توجیه دو تئوری مشهور به نام مبناگروی و انسجامگروی ارائه شده است. مبناگرایان گزارههایی را به عنوان گزارههای مبنا و پایه میپذیرند و سیر استدلال را در توجیه گزارههای نظری به گزارههای پایه میرسانند. اما انسجامگراها که اغلب در باب صدق نیز همین نظریه را برگزیده بودند، توجیه گزارهها را درون مجموعه سازگار میبینند.
صدرا به عنوان فیلسوفی که فلسفهاش بر بنیان معرفت قوام یافته است، به واقعیت فیالجمله معتقد است. واقعیت در منظر صدرا عرض عریضی را در بر میگیرد که نفس انسان به سبب خاصیتی که دارد قادر به شناخت آن است. معرفت در نظام صدرایی مشکک و ذومراتب است که مرحله ابتدایی آن را اعتقاد و باوری تشکیل میدهد که با تقلید و پیروی از این و آن حاصل شده است. این مرتبه از علم از حمایت ادله و شواهد بینصیب مانده و از یقین لازم برخوردار نیستند. بنابراین هر آن احتمال زوال و نابودیشان میرود. اما زمانیکه این باور و اعتقاد با شواهد و قرائن قطعی همراه شوند، یقین حاصل میگردد و چون یقین حاصل گشت، احتمال زوال و نابودی آن هرگز نمیرود. وی برای توجیه گزارههای نظری گزارههایی را به عنوان گزارههای پایه میپذیرد وبرای رسیدن به یقین آنها را در مقدمات استدلالش استفاده میکند. ویژگی بارز گزارههای پایه بدیهی بودنشان است. بدین ترتیب گزارههای نظری زمانی معرفت تلقی میشوند که به نحو متقنی از گزارههای پایه استنتاج شوند.
در میان تمام شناختها و معارفی که انسان کسب میکند، معرفت به خدا مهمترین معرفت موجود است. باور به خدا، نقش عقل در توجیه وجود او، ماهیت ایمان و... همه در حوزه معرفت شناسی دینی مورد بررسی قرار میگیرد. مهمترین و اساسیترین مسئله در این حوزه، توجیه و عقلانیت باور به خدا است. مسئله توجیه و معقولیت باورمندی به خدا در طول تاریخ مسیحیت همواره با مسئله اثبات باور به خدا گره خورده است، بهطوری که هرگاه نیاز به بحث از توجیه ایمان به خدا پیش آمده، دست به دامن براهین اثبات وجود خدا میشدند. در سایه این نیاز بوده است که انبوهی از براهین ساخته و پرداخته و از این طریق موجب اقناع ذهنی بسیاری از متکلمان و فلاسفه گشته است. این رویکرد موسوم به الهیات طبیعی یا الهیات عقلی است. بر اساس این دیدگاه آموزههای دینی به صورت وحی در قالب گزاره نازل شده است.این رویکرد گزارههایی را به عنوان گزارههای پایه میپذیرد.
گزارههای بدیهی حسی، بدیهی ذاتی و خطاناپذیر به عنوان گزارههایی پایه برای قائلین به اثباتپذیری وجود خدا مورد قبول است. « خدا وجود دارد» جزء هیچ یک از این گزارهها نیست.بنابراین باوربه خدا به عنوان باوری پایه تلقی نمیشود؛ بلکه باور و گزارهای نظری است که نیازمند تأیید ادله و قرینه است و انسان وظیفه دارد توسط عقل، این نعمت خدادادی بر وجود خداوند معرفت حاصل و نسبت به این وظیفه کوتاهی نورزد.اما با گذشت زمان، بهویژه در عصر رنسانس و در اثر نقدهای جدی کسانی چون هیوم و کانت بر براهین خداشناسی از قوت اقناع این براهین کاسته و بهتدریج اعتبار منطقی آنها نفی شد. درچنین شرایطی، با توجه به این مهم که باور به خدا نظری و محتاج دلیل و قرینه است، مشکلی بزرگ فرا روی الهیدانان از سوی کسانی به نام قرینهگراها که مدعی عدم قرینه و دلیل بر وجود خداوند بودند، بهوجود آمد. نقد عقل نظری، تناقض برخی آموزههای دینی چون تثلیث و تجسد با عقل و نقد کتاب مقدس و...منجر به ظهور شکاکیت در عرصه دین بهویژه باورمندی به وجود خداوند و مهجور ماندن الهیات طبیعی گشت.
در این میان دیدگاههای دیگری در این رابطه به منصه ظهور رسیدند. ایمانگرایی دیدگاه منتخب کسانی است که عقل را در حوزه اثبات گزارههای دینی و باور به خدا ناتوان و حتی بهطور افراطی مخلِِِّ و مضرمیدانند. در گیرودار شکاکیت، کسانی چاره را در امر دیگری یافتند.پاسکال با شرطبندی قائل شد خدا وجود داردکه در صورت وجودش و ایمان به او سود زیادی نائل میگردد و در صورت عدم وجودش انسان تنها لذت گناهان محدودی را که میتوانسته ببرد، از دست میدهد.شبیه به همین دیدگاه اما با روشی متفاوت را جیمز در پیش گرفت. وی عنصر اراده را در باورمندی به وجود خداوند دخیل دانست و بر این عقیده شد که وجود خداوند از موضوعات بسیار حساس و بحرانی زندگی آدمی است که در مواقعی که دلایلی له یا علیه بروجود وجودش نباشد، باید اراده کرد و تصمیم بر اعتقادبرخداگرفت. بعدها دیدگاه جنجال برانگیزی،متفاوت از همه این دیدگاهها پا به عرصه گذاشت که در عین شکاکیت قائل شد باور به خداوند کاملاً معقول و به عنوان باوری پایه به حساب میآید. بانیان معرفت شناسی اصلاح شده بیان میدارند حتی اگر دلیلی نیز بر وجود خداوند وجود داشته باشد، لکن لزومی ندارد و باور به وجود خداوند باوری پایه محسوب میشود. پلانتینگا به عنوان مبناگرایی معتدل دامنه باورهای پایه را بر اساس استقراء تا حدی گسترش میدهد که باور به خدا را نیز شامل میشود.
تضمین معرفتی در دیدگاه وی چیزی است که باور صادق را به معرفت مبدل میکند.تضمین یا جواز معرفتی امری است مربوط به قوای شناختی انسان که خوب کار میکنند؛ یعنی مطابق با طرح شناختی و متناسب با اوضاع و احوال مقتضی عمل میکنند. طبق این رویکرد کسی که وجود خدا را منکر شود، قطعاًدستگاه شناختیش خوب کار نمیکند. دیدگاه دیگری که محصول دوران شکاکیت است، تجربه دینی است. طرفداران این رویکرد تجربههایی را که بهطور مستقیم از خداوندکسب میکنند را توجیه کننده وجود خدا میدانند. قدر مسلم این است که وجه مشترک تمام این دیدگاهها در اعتراض به قرینهگرایی است که باور به خدا را نظری و نیازمند ادله میدانند.
اما صدرا به عنوان کسی که حضور خداوند را در سرتاسر زندگیاش پر رنگ جلوه میدهد،در ابتدای امر وجود خداوند رابه هیچ وجه بدیهی و ضروری نمیداند. آنچه صدرا در پی آن است معرفت یقینی به خداوند است. وی در این رابطه به یقین منطقی و فلسفی قائل است ، یقینی که به هیچ وجه زوال نمیپذیرد. این نوع یقین در نظر صدرا تنها از طریق استلال برهانی و کشف باطنی حاصل میگردد. بنابراین وی ایمان را از مقوله معرفت میداند، نه عمل. یقین در تضاد کامل با شک است و عقل انسانی تناقض را رد میکند.
از این رو وی شک را در مقابل ایمان به خدا میبیند، حال آنکه کرکگورد شورمندی ایمان را حاصل شک و تردید میداند و یقین را مخل ایمان. صدرا برای اینکه به یقین دست یابد اصولی را به عنوان اصولی پایه میپذیرد که بداهت خصوصیت بارز آنها است و در اقامه برهان مقدمه استدلال خود قرار میدهد. اما پلانتینگا بداهت را ملاک پایه بودن نمیداند بلکه وی معیاری عامتر برای گزارههای پایه به دست میدهد. بدیهی ترین اصل در نزد صدرا اصل امتناع نقیضین است که وی تمام معارف و علوم را بر این اصل بنا مینهد و در رابطه با اثبات وجود خدا نیز همین رویه جاری است، حال آنکه کرکگورد ایمان را پارادوکسیکال( متناهی نامتناهی) میداند و وجود خدا را با تناقض در مییابد.بدین ترتیب عقل در فلسفه صدرا از جایگاه والایی برخوردار است و قدرت اثبات گزارههای دینی از جمله گزاره«خدا وجود دارد» را دارد. از این رو وی بر وجود خداوند استدلال برهانی اقامه میکند. بهطوری که قریب به اتفاق مقدمات این استدلالها بدیهی یا نزدیک به بدیهی هستند. بنابراین بیشتر این براهین براهین عقلی محض و فلسفی هستند. وی در این باره معتقد است شواهد و قرائن به اندازهای هستند که معرفت نسبت به خدا حاصل شود و در این راه از هیچ وظیفه معرفتی تخطی نکرده و از هیچ قرینه و شاهد مؤیدی که معطوف به صدق باشد، دریغ نورزیده است. از همین رو وی براساس وظیفه اخلاقی خویش براساس شواهد و قرائن موجود خدا را باور دارد. از این رو گزاره خدا وجود دارد گزارهای است صادق.
بنابراین صدرا را میتوان در یک مرحله جز الهیدانان طبیعی دانست که عقل را ابزار مناسبی جهت اثبات وجود خدا میداند.پس ایمانی که به توسط استدلال عقلی کسب شود، ایمانی یقینی است که امکان و احتمال زوالش نمیرود.مقدمات استدلالهای صدرا بدیهی هستند. بدیهی در آثار صدرا اموری را در بر میگیرد که بی نیاز از اثباتاند. به گونهای میتوان گفت بدیهیات از آن روی که قابل ارجاع به علوم حضوری هستند صادق هستند. زیرا در علوم حضوری انسان بیواسطه باواقعیت روبرو میشود. از این رو هیچگونه احتمال خطایی در آن نمیرود. بنابراین بر اساس اخلاق باور باید به گزاره خدا وجود دارد ایمان آورد.
میتوان گفت صدرا تجربه دینی را نیز قائل است و معتقد است این تجارب در سطوح بالای ترقی نفس انسان روی میدهد. با این تفاوت که وی چون تجربهگرایان عقل را تخطئه نمیکند، بلکه وی به خاطر تسلط فوق العادهاش بر اصول منطقی و استفاده از عقل؛ یعنی معتبرترین ابزار تشخیص صحیح از سقیم این تجارب را به کمک عقل مستدل و موجه میکند. چنین تجاربی چون با تفسیرها و تعبیرهای بشری در میآمیزد، احتمال کذب آن میرود، از این روی تنها برای خود شخص تجربهگر دارای اعتبار است ولی چون صدرا آنها را با قرائن و شواهد مزین میکند، از لحاظ معرفتی، یقینی و در نتیجه برای دیگران نیز قابل ارائه خواهد بود. ازهمین رو است که صدرا تجارب عرفانی را موثق و معرفت زا میداند.
صدرا نیز چون ویتگنشتاین قائل است که ایمان فراتر از عقل است، اما ایمان مورد نظر صدرا از مرتبه عقل میگذرد. این نوع ایمان با به کمال رسیدن عقل تحقق مییابد. زمانی که نفس انسان از قوه به فعل خارج میشود، نور ایمان بر دل انسان میتابد که این نور در منظر صدرا همان عقل فعال است و انسان با کمک این نور خواهد توانست مراتب کمال را طی کند تا به شهود حقیقی خداوند نائل شود.
به نظر میرسد صدرا و پلانتینگا در فطری بودن شناخت خدا با هم، هم نظرند. اما نظر صدرا از قوت بیشتری برخوردار است. وی فطری بودن شناخت را به مرتبه وجودی انسان برمیگرداند. بهطوری که هر چه انسان سعه وجودی بیشتری داشته باشد، شناختش از خداوند قویتر است. دیدگاه صدرا از جنبه دیگری نیز بر دیدگاه ایمانگرایان برتری دارد. وی نیز چون آنان قائل است که گناه مانع شناخت خداوند میشود، اما وی راه شناخت را نمیبندد بلکه به اعتقاد وی انسان قادر است این مانع را با تهذیب و تزکیه نفس رفع کند و به اندازه پاک بودنش از آلودگیها به شناخت دست یابد. صدرا نیز چون پلانتینگا وجود خدا را به عنوان اصلی پایه میپذیرد با این تفاوت که صدرا خدای را با شهود دل یافته است و این چنین خدایی بیواسطه مورد شناخت انسان قرار گرفته است و به همین دلیل از خطا بری است و شناختی یقینی محسوب میشود.پلانتینگا وجود خدا را چون وجود امور عادی زندگی میپندارد که از سرملموس و محسوس بودنشان بدیهی تلقی میشوند ـ گرچه تردیدی وجودنداردکه این امور نیز با دلایل و شواهد قابل اثباتندـ حال آن که صدرا شأن خدا را والاتر از آن میداند که هر کسی در هر مرتبهای بتواند وجودش را دریابد و او را به عنوان اصلی پایه قرار دهد.
مزیت دیدگاه صدرا نسبت به ایمانگرایان این است که وی قادر است برای باور خویش به وجود خداوند دلیل اقامه کند. حال آن که پلانتینگا و دیگر ایمان گرایان وجود دلیل را بی نیاز می دانند و معتقدند نمی توان دلیل موجهی بر اعتقاد خویش اقامه کنند، از این رو ایمان ایشان از یقین لازم برخوردار نیست و تاب تحمل شبهات را نخواهد آورد . بنابراین با این رویکرد با اقامه دلیل میتوان دیگران را نیز با خود همراه کرد و اگر این دیگران از عقل سالم بدون شائبه اغراض و کجی برخوردار باشند خواهند توانست خدا را توسط این براهین ایمان آورند. زیرا این براهین بر اصول بدیهی استوارند که بیشک عقل انسان قادر به فهم آنها خواهد بود.
بنابراین برخلاف پلانتینگا که قائل است تنها مؤمنان به دلیل ساختار شناختیشان قادرند به خدا معرفت پیدا کنند. صدرا شناخت خدا را به قشر خاصی محدود نمیکند بلکه در همه انسانها بسته به مرتبه وجودی این استعداد وجود دارد که خداوند را دریابند. آنچه که در دیدگاه صدرا مهم مینماید دریافت شهودی از خداوند است. صدرا در ادامه از خدایی سخن میراند که به شهود دل دریافت میشود و ایمانی که از این طریق حاصل میشود بالاترین مرتبه ایمان است که با هیچ ایمانی قابل قیاس نیست؛ ایمانی که قدرت تحمل مصائب و مشکلات پیش رو را سهل و آسان میکند. صدرا در این مرحله وجود خدا را چون پلانتینگا به عنوان اصلی پایه میپذیرد. با این تفاوت که خدای صدرا به شهود دل یافت شده است و هر کس که به این مقام برسد، قطعاً به چنین خدایی خواهد رسید. دریافت خدا در این مرحله به معنای طرد عقل نیست، بلکه مرتبهای فراتر از عقل است .صدرا اصل وجود خدا را توسط کشف و شهود قابل شناخت میداند اما با آن قابل اثبات نمیداند .
برهان صدیقین، که صدرا آن را برترین برهان میداند که بر تارک فلسفه اسلامی سالها است میدرخشد برهان بر اثبات وجود خدا نیست بلکه برهان بر اولی و ضروری بودن وجود خدا است.خدایی که صدرا با شهود دل مییابد و آن را به عنوان اولین شناخت قرار میدهد، خدایی است که بدون هیچ واسطهای یافت شده است. ایمان در این مرتبه با غرق شدن در جذبات الهی حاصل میگردد. این نوع ایمان بالاترین مرتبه ایمان را تشکیل میدهد. در عالم تنها انبیا و اولیای خاص خداوند به چنین ایمانی دست یافتهاند. از همین رو است که صدرا بر این اعتقاد است که کسانی که قادر نیستند ایمان یقینی کسب کنند به قرآن تمسک جویند تا هدایت گردند. زیرا قرآن وحی منزل خداوند است که شخص مبارک پیامبر با رسیدن به مقامات بالای شناخت حق تعالی آن را دریافت کردهاند.
از همین رو است که صدرا در آثارش از انسان کامل نام به میان میآورد و انسان وظیفه دارد که او را بشناسد. چرا که شناخت انسان کامل شناخت خدا را در پی دارد. زیرا انسان کامل با رسیدن به مراتب بالای شناخت واجد تمام صفات و اسماء خداوند گشته است و مظهر تمام آنها است.بنابراین شناخت انسان کامل برای انسان جهت شناخت خداوند حجت است. از همین رو قرآن منبع خوبی برای شناخت حق تعالی محسوب میشود و انسان در نبود وجود وحی و پیامآور وحی میتواند به عنوان منبعی بیرونی که برای رسول اکرمr به عنوان منبعی داخلی محسوب میشد، استفاده کند و به شناخت نائل شود. از همین رو است که صدرا دین را معرفت بخش میداند.
آنچه در نظریه صدرا جلوه مینماید نگرش درونگری و خودشناسی وی است که مبنای حرکت به سمت تعالی و رسیدن به عوالم برتر وجودی است. انسان اگر نفس خویش را بشناسد، قابلیتها و توانمندیهای آن را دریابد، قطعاً به معارفی حقیقی ویقینی دست خواهد یافت. چرا که نفس انسان به گونهای آفریده شده است که با طی کردن عوالم وجودی بر سعه وجودی آن افزوده و قابلیت شناخت مراتب بالای شناخت، حتی کنه ذات حق تعالی ـ به وجه ـ را واجد میگردد. بنابراین شناخت نفس بر شناخت هر امر دیگری در نظام صدرایی تقدم دارد.
معرفت شناسی دینی از دیدگاه صدرا
آنچه درکانون توجه معرفتشناسی دینی قرار دارد، مسئله توجیه باور به خدا است. این موضوع، نیز، برای صدرا نه به عنوان یك معرفت شناس، بلكه به عنوان یك فیلسوف مسلمان و مسلمان فیلسوف به طور جدی مطرح بوده است. با این حال فهم دیدگاه صدرا درباره نحوه توجیه معرفتی، نخست مبتنی بر این سؤال است که صدرا از بین دو گزینه «ایمان بیاور تا بفهمی» و «بفهم تا ایمان بیاوری» كدام را برگزیده است؟ پیش از آنكه نظریه منتخب وی را جویا شویم ابتدا باید موضع ایشان در رابطه با دین، ایمان و عقل مشخص شود.
2-2-1. دین
2-2-1-1. تعریف لغوی واصطلاحی دین
دین از لحاظ لغوی به معنای عادت، حال، خوی، سیاست، رأی، حکم، اطاعت و جزا است. از نظر صدرا اصل معنای دین عادت و شأن است.
اما دین در اصطلاح دارای تعریفی است که در زیر چند نمونه را از نظر میگذرانیم:
ـ دین اصول علمی و قوانین عملی است که اعتقاد و عمل به آنها سعادت حقیقی انسان را تضمین میکند.
ـ مجموعه معارف نظری و عملی قدسی است؛ یعنی مجموعه گزارههای ناظر به واقع و ناظر به عمل که حول محور قدسی شکل گرفتهاند. البته منظور از معارف، معارف دست اول و مهم است که معمولاً در متون مقدس گرد آمدهاند.
ـ دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از سوی خداوند برای هدایت و رستگاری بشر تعیین شده است. این تعریف به صراحت دین را مجعول خداوند میداند و انسان بایستی زندگی خود را بر پایه آن بنا نهد، زیرا براساس آن فرد به رستگاری میرسد.
تعاریف بالا همه در این مطلب مشترکاند که دین حداقل از دو بخش اعتقادی و عملی تشکیل شده است. اما آنچه که در کانون توجه است و حائز اهمیت، بعد اعتقادی و نظری دین است. بدین ترتیب سروکار ما با گزارههای دینی است و گزارهها نیازمند توجیه هستند. از این رو است که عقل و فلسفه وارد عمل شده و تلاش فیلسوفان و علما در طول تاریخ گواه و شاهد عینی است که آنها در جهت عقلانی کردن و هماهنگی گزارههای دینی با عقل برآمدهاند.
2-2-1-2. دین از دیدگاه صدرا
با تتبع در آثار صدرا میتوان فهمید که دین از منظر وی به معنای لغوی یا اصطلاحی نیست، بلکه منظور صدرا ازدین، ادیان آسمانی و مشخصاً دین اسلام است. به استشهاد قرآن دین اسلام کاملترین دین است و خداوند با فرستادن آن نعمت را بر بندگانش تمام کرد. } الیوم الکملت لکم دینکم و أتممتُ علیکم نعمتی و رضیتُ لکم الاسلام دیناً {.
دین اسلام، دین جهان شمولی است که منحصر به ملت و اقوام خاصی نیست، بلکه گستره آن چنان فراخ است که متعلق به همه ملل و همه زمانها و همه مکانها است. این دین کامل کننده ادیان قبل از خود است و فصل الخطاب آنها به شمار میآید. حرکت جوهری صدرا حوزه دین را نیز در نوردیده و آن را مستثنی قرار نداده است، به طوری که عقول انسانها از اولین پیامبر صاحب شریعت تا عصر نبی مکرم اسلام روند تکاملی پیموده و در زمان پیامبر(ص) به چنان کمالی عقلی رسیده است که خداوند دینش را بر ایشان تمام کرد.
حکیم شیرازی گرچه در فضای دینی تنفس میکرد، اما گوهرهای نابی را که در دوران گوشهگیری و انزوا در باب مبدأ و معاد بر قلبش افاضه شده بود، عامل و انگیزه مهمی شد تا دین و مسائل مربوط بدان، ركن اساسی فلسفه او را تشکیل دهد. وی مقامات دین و معالیم شریعت پیامبر اكرمr را متشکل از سه امر میداند: 1. معارف، 2. احوال 3. اعمال.
صدرا تصریح میکند که منظور از معارف همان اصول اعتقادی دین است که در بسیاری از آیات قرآن از آنها نام به میان آمده است که باید آنها را شناخت و بدان تصدیق کرد. این اصول اعتقادی شامل ایمان به خدا، پیامبرش، روز رستاخیز، کتبش، فرشتگان، حشر و نشر، نامه اعمال و ... است که باید به آنها معرفت یقینی داشت. این امور اساس دین را تشکیل میدهند و ایمان به آن ها ضروری است و کسی که به آن ها ایمان نداشته باشد مستوجب عقاب الهی میگردد.
اما احوال؛ یعنی دوری از اغراض طبیعت، آلودگی نفسانی، وسوسههای عادی مثل شهوت، غضب، کبر، عجب و...است.
اعمال نیز مربوط به انجام هر آنچه که خداوند بدان امر فرموده و پرهیز از آنچه که نهی فرموده است، میباشد كه شامل اموری چون نماز ، روزه و جهاد و ..... است. در رابطه با اصل و فرع بودن این سه مقام دو نظر وجود دارد. کسانی که در حیطه ظاهر اشیاء باقی ماندهاند و نشأ حسی را اهمیت قائلند، معتقدند معارف و اصول مقدمة احوال و احوال مقدمة اعمال هستند. از آن روی آن چه که اصیل است و دارای قدر و منزلت، اعمال است. امّا صاحبان بصائر، کسانی که انوار معرفت را از چراغدان نبوت اقتباس کردهاند و از منبع وحی و رسالت اسرارحكمت الهی را مستفیض گشتهاند، امر را کاملاً بر عکس میدانند. آنان اعمال را برای احول میخواهند و هر دوی آنها را مقدمهای برای رسیدن به اصول و معارف میدانند. بدین ترتیب اصول و معارف است که حائز اهمیتند و در خور توجه.
صدرا توضیح میدهد که چرا اعمال و احوال دارای ارزش نیستند و تنها از باب مقدمه بودن برای علوم محترم و مورد ملاحظه قرار میگیرند. وی تصریح میکند که اگر به وجود اعمال بذات نگریسته شود خیری در آن وجود ندارد؛ زیرا اعمال از باب انفعالات و از جنس حرکات است و آنچه که متغیر و زوالپذیر است، خیری در آن نیست. در رابطه با نفس احوال نیز قائل است، آنها از قبیل اعدام هستند و قوایی که این احوال از آنان سر میزند مثل شهویه و غضبیه، وجودی برایشان متصور نیست و هر آنچه که وجودی برایش نباشد، بیشک خیر و فضیلتی هم ندارد؛ زیرا در فلسفه صدرا خیر و فضیلت تنها از آن ِوجود است و هرآنچه غیر آن است تنها در پرتو نور وجود دارای شأن و منزلت میگردد. او در ادامه از موجوداتی که «خیر کثیر»اند و اشرف موجودات، نام میبرد. وجودهایی که دارای خیر و فضیلت هستند و اصلاً منبع خیر به شمار میآیند شامل موجودات مقدس و معقولات صوریه مجرد از تغییر و زوال مثل باری تعالی و ملائکه علوی و ارواح مطهره میباشند.
صدرا اعمال را از این نظر مغتنم میداند که اصلاح آنها، به معنای اصلاح قلب است. به عبارتی اعمال خیر باعث تصفیه و طهارت قلب میگردد و قلبی که اینگونه باشد دریچهاش رو به سوی عالم ملکوت باز میگردد و میتواند ذات، صفات و افعال خداوند را مشاهده کند. بنابراین این رفیعترین و والاترین علوم مکاشفهای؛ یعنی همان معارف ایمانی است که عظیم ترینشان همانا شناخت و معرفت به ذات حق و سپس صفات و افعالش میباشد.
2-2-2. ایمان
2-2-2-1. معنای لغوی ایمان
واژه ایمان ضد «کفر» مصدر باب اِفعال از ریشه «ا م ن» در لغت به معنای تصدیق کردن، اذعان نمودن وگرویدن است. ابن منظور در لسان العرب چهار استعمال مختلف برای سه کلمه نزدیک به هم «الأمنُ والأمانة و الإیمانُ »که از ریشه واحد «امن» أخذ شدهاند را ذکر کرده است.
وی در اولی «امن » را به معنای مخالف ترس ، در دومی امانت و امان را به معنای ضد خیانت، در سومی ایمان را به معنای ضد کفر و در نهایت در چهارمی همان کلمه ایمان را به معنای تصدیق؛ ضد تکذیب به کار برده است. از معانی ذکر شده میتوان چنین برداشت کرد که ایمان فعلی است اختیاری ،که کار قلب است، قابل پنهان کردن، قابل افزایش وکاهش، از بین رفتنی و قابل تبدیل به ضد خودش است.
صدرا نیز در رابطه با معنای لغوی ایمان چنین بیان داشته است که «ایمان از لحاظ لغوی، آن چنانکه صاحب تفسیر کشاف آورده، مأخوذ از آمن است» و در ادامه برای معنای لغوی آن مثال میزند و میگوید «آمنه إذا صّدقه»: به او ایمان آوردم در حالیکه او را تصدیق کردم. گویا خود تصدیق کننده از تکذیب کردن و مخالفت در امان است.در ادامه معنای اصطلاحی ایمان را از منظر متکلمان شیعه بیان میکنیم تا مشخص شود صدرا در کدام یک از این گروهها جای میگیرد.
2-2-2-2. تعریف اصطلاحی ایمان
در رابطه با تعریف ایمان، اجماعی وجود ندارد و همیشه در طول تاریخ میان فیلسوفان و متلکمان شیعی اختلاف نظر بوده و هست و همین اختلاف نظرها جناح بندیهای مختلفی را در رابطه با ایمان موجب شده است. اختلاف نظرها بر سر داخل کردن سه عنصر تصدیق قلبی، عمل به جوارح و اقرار زبانی است که اركان و ابعاد اصلی ایمان را تشكیل میدهند.
ـ معتزله حقیقت ایمان را عمل میدانند و در این رابطه خود به گروههایی تقسیم میشوند. عدهای از آنان قائلند ایمان یعنی انجام واجبات بدون نوافل. برخی معتدند ایمان عبارت است از دوری و اجتناب از هر آنچه که پرهیز داده شده است. گروهی نیز بر این باورند که حقیقت ایمان، انجام هر چیزی است که در رابطه با اقوال، افعال یا اعتقادات مطرح است؛ خواه واجب باشد خواه مندوب. آنچه بین همه آنها مشترک است، این مهم است که آنان معنای لغوی ایمان را وقعی نمینهند و تنها عمل را در مفهوم ایمان دخیل میدانند و كسی كه ترك عمل كند، هر چند كافر به حساب نمی آید، ولی مؤمن نیز نامیده نمیشود.
ـ اشاعره: ایمان را تصدیق قلبی میدانند که اقرار زبانی بیانگر آن است.
ـ مرجئه: آنان عمل را از مفهوم ایمان خارج كردند؛ اما در رابطه با دو عنصر دیگر،گروهی از آنان تصدیق قلبی را برای تحقق ایمان لازم دانستند و عدهای نیز اقرار زبانی را کافی به شمار آوردند.
ـ اهل حدیث: این گروه همان طور كه از نامشان پیدا است ،اصل را بر ظواهر آیات و روایات گذاشتند و مطابق آن ایمان را متشکل از نیّت، عمل جوارحی و اقرار زبانی دانستند .
اکثر فلاسفه و علما نیز ایمان را ذاتاً تصدیق قلبی میدانند و بس .و اقرار زبانی را از آن رو که دلالت بر مسلمان بودن فرد به طور علنی و آشکارا در زندگی دنیوی دارد، میپذیرند. زیرا تصدیق قلبی حالتی نفسانی و درونی است و برای خود فرد حجت است، اما برای این که دیگران نیز بر ایمان او صحه گذارند،ضرورتاً نیازمند این است که بر زبان جاری شود وبدین ترتیب زبان نشانه ظاهری تصدیق
قلبی به حساب میآید.
با این بیان میتوان گفت اگر ایمان همان تصدیق قلبی باشد، به این معنا است که متعلقات ایمان
در قالب گزاره بیان میشوند و گزارهها نیز متصف به صدق و کذب میشوند. از این رو معرفت به متعلقات ایمان نیازمند نظر و استدلال است.
2-2-2-3. ایمان از نظر ملا صدرا
صدرا ایمان را به معنای لغوی آن میپذیرد و با اشاره به آیه{ءامن الرّسول بمـا أنزل إلیـه من ربّه و المومنون کلّ ءامن بالله و ملائکته وكتبه و رسله...{معتقد است که شناخت این امور ـ خدا، ملائکه، کتب آسمانی و پیامبران الهی ـ و تصدیق به آنها منجر به حصول ایمان میگردد. ایمان حقیقی از منظر صدرا از آن کسانی است که به گزارههای وحیانی علم داشته و آن ها را به پشتیبانی برهان مورد تأیید قرار میدهند. وی ایمان را «مجرد علم و تصدیق» میداند و عمل را از حوزه مفهومی ایمان خارج میکند. به همین منظور در ضمن شش دلیل و به استناد پارهای از آیات قرآن سخن خود را مورد تأیید قرار میدهد.
1). دلالت آیاتی از قرآن مبنی بر اینکه محل ایمان قلب است و ایمان همان تصدیق قلبی است. به یقین میتوان گفت منظور وی از قلب، همان معنایی است که یکی از ابزار معرفت به شمار میآید نه قلب عضوی. از این رو ایمان به اعضاء و جوارح تعلق ندارد.}اولئک کتب فی قلوبهم الإیمان{.
2). ایمان در برخی آیات عطف به عمل صالح شده است و این دلالت بر خارج بودن عمل از ایمان میکند؛ چرا که میان کلمه معطوف و معطوف الیه باید تغایر وجود داشته باشد و الاّ تکرار پیش خواهد آمد و تکرار خلاف اصل اولی است.
3. در برخی آیات ایمان قرین معصیت و با آن جمع شده است؛ یعنی عاصی و گنهکار مؤمن خوانده شده اند، پس عمل داخل ایمان نیست.
4. علم و تصدیق، یقینی و غیر قابل زوال و تغییر است. از سویی ایمانی انسان را به رستگاری و سعادت اخروی میرساند که ثابت و پایدار باشد و به بادی نلرزد. بنابراین ایمان همان معرفت و تصدیق است نه عمل.
5. صدرا در تفسیر آیه } لا اکراه فی الدّین{ معتقد است ایمان از جنس عطا و بخشش است که با افاضه خداوند بر قلب مؤمن حاصل میگردد. بنابراین عملی نیست که با اکراه واجبار همراه باشد.
6. ایمان در اصل لغت به معنای تصدیق و اذعان است و اگر در عرف شرع به معنایی غیر از معنای لغویاش استعمال شود با عربی بودن قرآن منافات دارد.
صدرا یک جا سخن از ایمان اسلامی به میان میآورد و آن را تصدیق گزارههای وحیانی میداند که ضرورتاً جزء دین اسلام است و درجای دیگر ایمان را تصدیق مجموعه گزارههای وحی شدهای میداند که در ضمن آیات قرآن آمده است.
بنابراین در نظر صدرا وحی مجموعهای از گزارهها است که از سوی خداوند و توسط رسول برگزیدهاش بر انسان نازل شده است. طبق این طرز تلقی ایمان معرفت به این گزارهها و تصدیق قلبی به آنها است. بدین ترتیب ایمان از سنخ معرفت عقلی و یقینی به حساب میآید که متعلقات آن گزارهها و قضایایی هستند که مورد اعتقاد شخص قرار میگیرد. ویژگی بارز این رویکرد این است که فردی که به متعلقات ایمان معتقد است مدعی است هر آنچه بدان اعتقاد دارد، صادق است، و می تواند صدق آنها را به نحو متقنی توسط ادله و براهین عقلی اثبات کند.
سخنان صدرا گواه این مهم است که عقل شرط شناخت اصول اعتقادی دین و در نهایت ایمان به آن هاست. کسی که عقلی ندارد، تکلیف الهی که همان شناخت خدا و عبادتش میباشد از او ساقط میگردد و با این بیان ایمان نیز به خودی خود مطرح نخواهد شد. بنابراین در نظر صدرا عقل بر ایمان تقدم دارد.
2-2-2-4. مراتب ایمان
صدرا ایمان را مفهومی مشکک و ذو مراتب میداند. از نظر وی:
1). گاهی مراد از ایمان، ایمانی است که عامی از آن استفاده میکند. این ایمانی از روی تقلید یا تسلیمی بدون بصیرت کشفی و بدون معرفت کسبی است. این مرتبه از ایمان همان اقرار ظاهری و جاری کردن شهادتین بر زبان است. با این بیان شخص مسلمان میشود و اسلام میآورد.
} قالت الأعراب ءامنا قل لّم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم{.
این آیه به صراحت بیان میدارد که مسلمان بودن یک شخص منوط به اقرار زبان است؛ ولی ایمان حقیقی باید بر قلب جاری شود. این نوع ایمان، انکار و غفلت قلبی از آن را در پی دارد. مثل ایمان منافقین.
2. ایمانی که از طریق جدل و روش متکلمین حاصل میگردد. این مرتبه از ایمان به معنای تصدیق به شهادتین و همه امور ضروری دین است که عموم مسلمین آن را تصدیق میکنند. این اعتقادی است در خور شخص مسلمان كه او را به سوی آنچه حقیقت است می برد. این مرتبه از ایمان هنوز به درجه یقین نرسیده است.
3. ایمانی که از طریق تصدیق یقینی که طریقه حکما است به دست میآید. این ایمانی است که فرد توسط آن با نظر کردن به طبیعت و عالم میفهمد که همه آنها ممکن الوجودند و نیازمند آنند که چیزی وجودشان را بر عدمشان ترجیح دهد. ایمان در این مرتبه به معنای تصدیق وجود پیامبران و ارسال آنها از سوی خدا برای هدایت بشر و نیز تصدیق به روز واپسین و وجود ثواب و عقاب است. ایمان به این معنا ایمانی حقیقی و معرفتی یقینی به وجود خداوند است.
4. این مرتبه از ایمان، ایمانی است که از طریق ریاضت و مجاهدت، ترک تعلقات و زهد حقیقی حاصل میگردد. در این مرتبه عقل عملی و نظری به وحدت میرسند و مؤمن به جانب حق میرسد و صفات و افعال خداوند را مشاهده میکند. آنچه مشاهده میشود موجود حقیقی و صفات و افعال او است و در این مرتبه است که به اوج فقر و نیاز خود پی میبرد. البته ایمان در این مرتبه بستگی به صفا و کدورت نفس دارد. هر چهقدر نفس صافتر و مصفیتر باشد، ظهور حق در آن شدیدتر است. مؤمن در این مرتبه به هر سو مینگردد جز حق نمیبیند. به قدری غرق در جذبات الهی می شود که انیّتش از بین میرود و حالت بیخودی به او دست میدهد. این ایمان، ایمان شهودی است که بالاترین مرتبه ایمان است و مؤمن در این مرتبه صدیق، ولی یا شهید نامیده میشود.
صدرا کمال مرتبه و منزلت صدیقین را به کمال معرفتی آنها میداند.کاملترین مرتبه معرفت نیز، مشاهده است .بدین صورت مشاهده میكند كه چیزی در وجود داشتن و ایجاد كردن با او شریك نیست و او وحدت مطلق است و تنها وجودی است كه در نهایت فیض و رحمت است. این نوع ایمان بالاترین مرتبه از ایمان است كه با ایمان كسانیكه خداوند و فیض او را تنها به واسطه دلیل یا تقلید و بدون بصیرت عقلی میشناسند، بسیار متفاوت است و حكم نورخورشید به سوسوی فانوس را دارد. چنین مقام رفیعی از ایمان تنها از آن وجود مبارک رسول اکرم (ص) است كه صدرا از ایشان به عنوان نمونه یک انسان کامل در ایمان نام می برد که عالیترین مرتبه ایمان را محقق ساخته است. رسول الله به آنچه که از سوی حق تعالی نازل شده ایمان آورده است. در عالم ممکنات پیامبرتنها شخصی است که خدا را ایمان آورد. تردیدی وجود ندارد که انسانهای زیادی به خدا ایمان دارند؛ اما جنس ایمان پیامبرr با همه خلایق متفاوت است. ایشان با فنای ذات خودش به ذات خداوند و با فنای صفات و افعالش در صفات و افعال خداوند ایمان آورد. این همان ایمان شهودی است که همه چیز را به عینه مشاهده میکند. این مرتبه از ایمان والاترین و رفیعترین مرتبه ایمان است؛ مرتبهای که اسرار عظیمی در خود دارد که عقول مجرده آن را تاب نمیآورند چه برسد به عقولی که در مقام توهم و خیال باقی ماندهاند.
با توجه به تعریف ایمان ـ اعتقاد و تصدیق قلبی ـ و ذکر مراتب آن، ایمان باوری است که گاهی از آن تعبیر به اعتقاد و اقرار زبانی میشود، گاهی به تصدیق و گاهی به معرفت یقینی و برهانی و گاهی نیز به معرفت شهودی و غیبی. گرچه صدرا همه این مراتب را ایمان میخواند اما او بین ایمان و ایمان حقیقی تمایز مینهد و ایمانی را شایسته مقام یقینی و حقیقی میداند که با علوم حقه برهانی حاصل شده باشد؛زیرا علمی که از طریق برهان قاطع برای نفس حاصل شود، زوالش ممکن نیست. این مرتبه از ایمان است که در معرفت شناسی دینی مد نظر است؛ یعنی همان باور صادق موجه. این نوع ایمان است که صادق است و صدق آن را میتوان توسط شواهد و قرائن کافی موجه ساخت. نکته بسیار اساسی که در نظریه ایمان صدرا جلوه مینماید و با مبانی فلسفی او سازگار است، این است که ایمان حقیقی همان علم و معرفت در مرتبه بالای آن است. زیرا چنانچه گذشت ایمان در لغت به معنای تصدیق است و تصدیق یکی از اقسام علم است و علم در فلسفه صدرا به معنای مطلق آگاهی به کار رفته است که شامل علم حصولی، حضوری، تصور، تصدیق، ادراکات کلی، جزئی و ... میباشد. از سویی نیز علم سنخی از وجود است. پس ایمان وجود است. از این رو کسیکه به ایمان حقیقی دست یافته است در واقع نفسش از قوه خارج و به فعلیت و کمال رسیده است و به عالم ارواح و انوار ارتقاء وجودی پیدا کرده است و از همین حیث وجودی است که به وجود باری تعالی نزدیک و آماده ملاقات و دیدار خداوند میگردد.
. جمیل صلبیا، فرهنگ فلسفی، ص 354؛ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت( تنظیم و ویرایش حمید پارسانیا) چاپ پنجم (قم:اسراء 1386)،ص111.
.ملاصدرا،تفسیرالقرآن،چاپ اول(قم: بیدار، 1364)، ج4،ص191.
. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، [بی چا] ([بی جا]: مؤسسة النشر الإسلامی، 1425)، ج 16، ص 193.
. هادی، صادقی، درآمدی بر کلام جدید، چاپ چهارم (قم: طه، 1389)، ص 28.
. عبدالله جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی (تحقیق و تنظیم احمد واعظی) چاپ اول (قم: اسرار، 1386) ص 19.
. عباس نیکزاد، عقل و دین از دیدگاه صدرا و برخی از فیلسوفان صدرایی معاصر، چاپ اول ( تهران: امیرکبیر، 1386)، ص 12 ـ 13، ملاصدرا، تفسیر القرآن، چاپ سوم ( قم: بیدار، 1373)، ج 7، ص 160 ـ 161.
.مائده / 3.
. تفسیر القرآن، چاپ دوم ( قم: بیدار، 1366)، ج 1، ص 249 ـ 250.
. جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ص185.
. علامه ابن منظور، لسان العرب ( نسقه و علق علیه و وضع فهارسه علی شیری) [بی چا] (بیروت: دار احیاء التراث، 1408)، ج1، ص223.
. تفسیرالقرآن، ج 1، ص 245.
. محسن جوادی، نظریه ایمان، چاپ اول (قم: معاونت امور اسایتد و دروس معارف، 1376)، ص 160.
. همان،ص163.
. همان، ص 89.
. همان، ص 77
. همان، ص 72.
. همان، ص 120.
.ایزتسو توشی هیکو، مفهوم ایمان در کلام اسلامی( ترجمه زهرا پورسینا) چاپ دوم (تهران: سروش، 1380)،ص202.
. بقره / 285.
. ملاصدرا، اسرارالآیات یا رازهای آیات قرآنی، ( ترجمه محمد خواجوی) چاپ اول ( تهران: مولی، 1380)، ص 55ـ 56.
. مجادله/ 22.
.ملاصدرا،تفسیرالقرآن،ج2،ص173.
.بقره/256.
.همان، چاپ اول ( قم: بیدار، 1361)، ج5،ص52.
. همان، ج 1، ص 252ـ253.
.همان،ج1،ص254.
.همان،ص294.
. حجرات / 14.
. تفسیر القرآن، چاپ اول ( قم: بیدار، 1366)، ج6، ص231.
.همان، ص232.
. همان، ج 7، ص 160.
فهرست مطالب