اخلاق در لغت جمع خُلق مي باشد كه به معني خوي، طبيعت و مروّت و از اقسام حكمت عمليه شمرده شده و آن را علم معاشرت با مردم توصيف كرده اند. در تعريف، همه صاحب نظران اتفّاق نظر ندارند، بلكه هريك از آنها به جهت افكار و عقايد خاص خود درباره مفهوم اخلاق نظريات خاصّي ابراز كرده اند. بعضي اخلاق را منحصر به ملكات نفساني و هدف آن را كمال يا سعادت بشر دانسته اند و برخي ديگر، اخلاق را منحصر به شيوه هاي رفتار مردم در زندگي اجتماعي، و هدف آن را فراهم آوردن زمينه سازش انسانها مي دانند. عد ّه اي هم اساساً اخلاق را از مقوله آداب و رسوم و احساس مشترك مردم به شمار آورده و معتقد به وجود هدفي براي آن نشده اند1.
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره معتقد به نظريه پرستش شده اند؛ يعني كارهاي اخلاقي كه مورد تقديس و ستايش ديگران قرار مي گيرد از مقوله پرستش است.2 و بالاخره، بعضي ديگر گفته اند كه اخلاق يا احكام اخلاقي سنخي از هنجارها به شمار مي آيند كه تنظيم رابطه فرد با ديگران را در دستور كار خود دارند، به گونه اي كه اين نظم و نسق سنجش براساس حقّانيت يا ناحقي، خوبي يا بدي احتمالي ايجاد مي شود و اين داوري بايد بر پايه اصول معين از پيش داده شده و يا دريافت شده اي انجام شود تا هركس نتواند گزينش اخلاقي خود را براصل خود گزيده، بنيان نهد.3