با همه ی خرده هائی كه می توان به نهضت مشروطه خواهی داشت،
در این كه برای جامعة استبداد زده ایران، این نهضت نماد قدمی سترگ در راستای درستی
بود تردیدی نیست. ای كاش رهبران نهضت اندكی هوشمندانه تر عمل می كردند و مستبدان
حاكم نیز برمنافع دراز مدت خویش ادراك گسترده تر وعمیق تری داشتند و نهال نو پای
مشروطه طلبی در ایران به بار می نشست. واقعیت تاریخی این است كه این گونه نشد. اگر
بخشی از این شكست نتیجة توطئه های نیروهای برون ساختاری باشد، نقش معاندان ایرانی
را در این عدم توفیق نباید دست كم گرفت.
بطور كلی مشكل جامعة ایرانی ما در سالهای اولیه قرن بیستم،
گذشته از وضعیت فلاك بار اقتصادی این بود كه نه جامعه ای دینی بود و نه جامعه ای
سكولار. در آن دوره ای كه به مشروطیت منتهی می شود