!--زمانی که به رابطه میان سوررئالیسم و انسان شناسی می پردازیم پیش
از هر چیز و بی اختیار نام انسان شناس
معروف فرانسوی میشل لیریس به خاطرمان می آید که از او در این سخنرانی یاد خواهیم
کرد و روشی که از وی به ویژه در انسان شاسی بر جای مانده است روش نوشتار خود زندگی
نامه ای(Autobiographic)است.اماهمانگونه که خواهیم گفت روابط میان انسان شناسی و سوررئالیسم
بسیار فراتر از چهره ها می روند و در دو بعد
بلافصل و دراز مدت قابل بررسی و تاکید هستند.--!
اما ابتدا لازم است از خود سوررئالیسم و تعریف آن آغاز کنیم.
تعریف و تاریخچه
پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کنیم که در تاریخ
سوررئالیسم، با دو واژه کمابیش مترداف برخورد می کنیم: سوررئالیسم و دادائیسم که
البته تفاوت هایی نیز با یکدیگر دارند و سرگذشت کاملا یکسانی نداشته اند. سوررئالیسم
واژه ای است که امروز بیشتر به کار می رود و جنبه آکادمیک تری از دادائیسم دارد ولی
این آکادمیسم و دانشگاهی اندیشیدن و قرار دادن
این دو واژه در چارچوب های نظری بیشتر امری متاخر است که چندان با
منشاء شورشی آنها سازگاری ندارد. از لحاظ تاریخی سوررئالیسم مفهومی تشریحی و معنا دار و تا اندازه ای علمی
تر» از واژه «دادئیسم» است که در اصل و اساس خود و به صورتی ارادی واژه ای بی معنا
و مفهوم بوده است. واژه سوررئالیست ابتدا
در سالهای دهه 1920 به وسیله آپولینر
ابداع شد و با انتشار گاهنامه «انقلاب سوررئالیست» که آندره بروتون از بنیان
گذارنش بود و سپس با متن دیگری از بروتون
با عنوان «مانیفست سوررئالیست» در همین دهه رواج یافت