پس از
پيروزي علي(ع) در جنگ جمل، مركز توطئه عليه آن حضرت به شام
انتقال يافت و معاويه، رهبر بنياميّه، با كمال سرعت به جذب
متنفّذين كوفه پرداخت تا ريشه مخالفين خود را از ميان ببرد. به
همين جهت، به مجرد رسيدن نخستين نامهاي كه از علي(ع) به دستش رسيد
افرادي را كه اميد داشت به او كمك كنند، به شام
فراخواند و تأكيد كرد كه سريعاً به شام بيايند.
مهمترين
فرد در ميان مدعوّين معاويه، عمرو بن
عاص بود؛ كه معاويه پس از دريافت نامه علي(ع)، بدون درنگ او را دعوت
كرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علي(ع)، طلحه و زبير و عايشه را
شنيدهاي. از بازماندگان جنگ بصره، مروان پيش من آمده است. جرير بن
عبدالله هم براي بيعت گرفتن از من از سوي علي(ع) آمده است؛ من در خانه
نشسته و منتظر هستم كه به لطف خدا به سوي من سفر كني!»
هنگامي
كه نامه به دست عمرو بن عاص رسيد، دو فرزند خود، عبداللّه و محمّد را
فراخواند و با آنها مشورت كرد. عبدالله گفت: رسول خدا(ص) به هنگام رحلت از
تو خرسند بود. ابوبكر و عمر هم كه از دنيا ميرفتند، از تو
خرسند بودند. اكنون اگر براي مقداري ناچيز مال دنيا، دين خود را از دست بدهي،
فردا در آتش دوزخ گرفتار خواهي بود!
عمرو
بن عاص رو به محمد فرزند ديگري كرد و گفت: نظر تو چيست؟ محمد گفت: سريعتر
به شام سفر
كن و قبل از اينكه جايگاههاي رياست از كف برود، مقامي را به چنگ بياور.
فردا
صبح، عمرو بن عاص غلام خود « وردان» را احضار كرد و به وي
گفت: آماده حركت باش. و چون در رفتن مردّد بود، بار ديگر گفت: بارها را
فرود آور! غلام بارها را به زمين گذاشت و اين ترديد در تصميمگيري سه بار
تكرار شد. وردان به ارباب خود گفت: هذيان ميگويي اي ابوعبداللّه! اگر
بخواهي ميگويم كه در دل چه داري؟ عمرو بن عاص گفت: بگو. وردان گفت:
دنيا و آخرت هر دو به تو عرضه شده است. ميگويي به همراه علي(ع)، آخرت
بدون دنيا است و به همراه معاويه دنيا بدون آخرت است. نظر من
اين است كه در اين دعوت، گوشه خانهات بنشيني. اگر دينداران پيروز شدند،
دينت را حفظ كردهاي و با آنها هستي و اگر دنياطلبان پيروز شدند، نيازمند تو هستند
و به سراغ تو خواهند آمد.