مقدمه
مـانـدگـاري, پـويـايـي
و پيوستگي اديان در جاري زمان, بسته به دلـبـسـتـگـي
و پـاي بـنـدي پيروان و گروندگان به آنهاست. زيرا ديـنـداري, سـعادت و رستگاري و كاميابي
خويش را در باورمندي به آمـوزه هـاي ديـني خود مي داند و با چنين انگاره اي, خود را
از درون پـاي بند به پشتيباني و دفاع از آن مي بيند.
بر همين اساس شـخـص
ديـنـدار حـاضـر اسـت براي دست يابي به سعادت و رستگاري, هـرگـونـه پـشتيباني مادي
و معنوي را در جهت تواناسازي و نشر و گسترش دين مورد نظر خود انجام دهد. بي گمان,
اگر اديان از چنين پاي بندي و پشتيبانيهايي كه گاه تا مـرز فـداكاري و از جان گذشتگي
نيز پيش مي رود, بي بهره بودند, دوران حـيـات و ماندگاري آنان ديري نمي پاييد و هر
ديني به طور طـبـيـعـي اندكي پس از ظهور, از ميان مي رفت, همان گونه كه اگر اديـان
بـاطل مي بودند و دور نمايه اي تهي از آموزه هاي كارآمد داشـتـند نيز, دوام نمي آوردند
بر اين اساس, پايندگي
اديان, با چـشـم پـوشـي از دورنـمايه و رسالت آنها, بيش از هر عامل ديگري بـسـتـه
بـه پـيـروي جدي و پشتيبانيهاي بي دريغ گروندگان به آن اديـان است. طبيعي است كه پيروان
هر دين و آييني, تنها باورهاي خـود را بـر حـق و صحيح بدانند و اديان و مذاهب ديگر
را باطل و نارسا بينگارند. اين گونه اختلافها و فرقها و ناسانيها و مرزبنديها, تنها
در بين اديـان نـيـسـت, بـلكه در داخل هر ديني نيز ممكن است گرايشها و مـذهـبـهـاي
گـوناگوني وجود داشته باشد و پيروان هر يك از آنها تـنـهـا مذهب خود را بر حق بدانند
و مذاهب ديگر را باطل.