مقدمه :
مدت يك قرن است كه غرب تحقيقات دامنه دار و عميقى پيرامون روان شناسى كودك به انجام رسانده است كه به واقع, نتايج چشمگيرى از آن پژوهش ها به دست آمده است; هرچند به بسيارى از پژوهش هاى آنان نمى توان به ديده اطمينان كامل نگريست. تا اين زمان همچنان پيروان ژان پياژه (زيست شناس, فيلسوف و روان شناس سوئيسى, متوفاى 1980 م.), اسكينر, باندورا, كلارك هال, اريكسون و هاينزوانر, با يكديگر نسبت به عقايد استادان خود اختلاف عقيده دارند. جمعى كودك را بزرگسالى كوچك (به تعبير آنان: مينياتور بزرگسال) و بعضى او را كاملا متمايز با بزرگسال تعريف مى كنند. عده اى او را متمايل به بدى, و برخى او را پاك سرشت مى دانند.(1)
درباره تربيت, تغذيه, رشد, عادت ها و رفتارهاى كودك نيز نظريات متفاوت و متناقض بسيارى ميان پژوهشگران وجود دارد كه به واقع آدمى گاه در انتخاب نظريه درست ميان آنان سرگردان مى شود. انبوه نتايج علمى كه امروزيان بدان دست يافته اند در سايه آزمايش هاى ساليان متمادى, استفاده از فن آورى و استمداد از تجربيات گذشتگان است; با اين حال پيوسته طرح ها و نظريات جديدى به دست مىآيد كه گاه به طور كامل, ناقض نظريات گذشته است. اما در صدها سال پيش كه هيچ يك از اين زمينه ها و امكانات پژوهشى وجود نداشته است, از سوى حضرت محمد امين(ص) نسبت به كودكان, گفتارها و رفتارهايى مشاهده شده است كه امروزيان در ژرفاى آن درمانده شده اند و فهم عميقى از آن به دست نياورده اند. معجزه حضرت محمد امين(ص) تنها آيات قرآن نبود. گفتار و رفتارش, همه معجزه بود. چه آن كه معجزه پديده اى است كه بشر از ارائه نمونه آن ناتوان باشد.