چكيده :
خانواده اوّلين پايه گذار شخصيّت و ارزش هاي فكري است كه نقش مهمّي در تعيين سرنوشت ، سبك و خط مشي آينده ي فرد دارد.هيچ كس در خانواده از تأثيرات نامطلوب طلاق گريزي ندارد . طلاق* و جدايي والدين پديده اي ناخوشايند و نامطلوب است كه غالباً پس از يك دوره كشمكش و درگيري هاي شديد خانوادگي به وقوع مي پيوندد . علاوه بر فشارهاي رواني كه در پي كشمكش هاي فزاينده ي والدين طلاق بر كودك تحميل مي گردد ، فشارهاي رواني ديگري نيز به عنوان پيامد هاي جانبي طلاق وجود دارد كه گاه مجموع اين فشارها مي تواند كودك را به مرز بيماري هاي اعصاب و روان ، ناهنجاري هاي** رفتاري*** ، ناسازگاري هاي اجتماعي و عاطفي نيز بكشاند . اولين سال هاي طلاق پرتنش ترين سال براي والدين است ، زيرا با بسياري از مشكلات تازه و دشواري هاي مربوط به امورمالي و خانوادگي مواجه اند اكثر اوقات در چنين شرايطي خود پنداره ي والدين دچار تزلزل مي شود و احساس اضطراب ، افسردگي ، خشم ، طردشدگي و ناتواني وبي كفايتي در برقراري روابط پر معنا به وجود مي آيد . اين احساسات همانند امواجي حريم رواني و عاطفي كودك را متأثر مي سازد و كودك علاوه بر شرايط جديد والدين ، ناچار به تحمل پديده هاي جانبي طلاق نيز خواهد بود. سالهاست كه در مدرسه ي ابتدايي مشغول به تدريس هستم . متأسفانه در اين مدّت با شاگردان مشكل دار بسياري مواجه بودم و هر سال با تجربه بيش از قبل سعي در رفع يا كاهش آن نموده ام . امسال هم مثل هر سال از بين 36 نفر دانش آموزم حدود ده نفر آن ها داراي مشكل ضعيف يا حاد بودند كه در پي رفع نسبي هر يك برآمدم . شرح يكي ازموارد به اين صورت بود . شکوفه دختري بي نظم و حواس پرتي بود كه با انجام حركات ناشي باعث اذيّت و آزار ديگران بود . من پس از مشاهده و مصاحبه با ديگران متوجّه از هم گسيختگي خانواده و محيط زندگي او شدم و با صحبت با مادر و نامادري او و ديگران در پي رفع ناامني و ترس و اختلالات رفتاري و اخلاقي او بر آمدم . پس از مطالعه و بررسي و همفكري باهمكاران و ديگران و درپيش گرفتن روش هاي مناسب موفّق به كاهش اختلالات رفتاري و اخلاقي او شدم .
مقدمه :
كودكان 7 تا 10 ساله ، روش هاي دفاع ، تأثير و برداشت متفاوتي نشان مي دهند . اين كودكان با انكار و رويا ، به مقابله با اين پديده برمي خيزند ، درد مي كشند و غم فراوان خود را آشكار مي كنند . ( حسين نژاد ) بعضي از كودكان خود را باعث و باني طلاق والدين مي دانند ( كولمن ص 13 ) و چون در خانواده صحبتي در اين رابطه نمي شود ، كودك روز به روز درتخيلات وهم آميز فرو مي رود و اين ترس و نگراني و نااميدي خود را با شب اداري يا دروغ گفتن و اذيّت و آزار ديگران و ترس هاي واهي و… نشان مي دهد . يكي ديگر از عوامل رواني كه باعث دروغ گفتن كودك مي شود ، احساس تحقير است ، بخصوص اگر در مدرسه و خانواده مورد نكوهش و سرزنش متعدد قرار بگيرد ، اين حالت با شدت بيشتري بروز مي كند. كودكي كه مورد تحقيرو اهانت واقع شود و به شخصيتش ضربه وارد آمده است ، تلاش مي كند تا از هر راهي كه مي تواند ،خود را نشان بدهد ،كاري كند كه اعضاي خانواده و احيانأكساني ديگر ،به وي توجّه كنند ، او را به حساب بياورند و به شخصيتش اعتراف كنند . يكي ديگر از علل دروغ گويي اطفال ترس از مجازاتهاست . بديعي است هر قدر مجازات خشن تر باشد ،ترس زياد تر و اصرار كودك در دروغ بيشتري خواهد شد . يكي از مهمترين عوامل پرورش فطرت راستگويي در كودكان ،محيت خانواده است . جايي كه پدران و مادران راستگو هستند و پيرامون دروغ و خلاف حقيقت نمي گردد، طفل طبعاً به راه درستي مي رود و راستگو بار مي آيد و به آساني مي تواند موانعي را كه به فراواني در سر راهش پيدا مي شوند ، بر طرف كند . برعكس ، جايي كه پدران و مادران خود دروغ مي گويند و به اين خوي ناپسند معتاد هستند ، قطعاً طفل با خلق ناپسند دروغگويي رشد مي كند .(شفيع زاده ) بدون شك دانش آموزي كه در يك خانواده از هم گسيخته به سر مي برد و اختلاف و مشاجرات والدين امنيت خاطر و سلامت عاطفي او را به هم مي زند ، افت تحصيلي و كاهش علاقه به درس و مطالعه خواهد داشت .تجربه نشان داده است كه معلمان در آگاه كردن والدين وكنترل رفتار آنان ، نقش تعيين كننده اي ايفا مي كند ( ملكي) و معلّم حافظ اسرار دانش آموز است . * طلاق يعني جدا شدن از قيد نكاح ، رهايي از زناشويي ** ناهنجار يعني كج وناهموار ، زشت و ناپسند ، بي قاعده *** رفتار يعني روش ، رفتن ، طرز حركت ، طرز عمل ( برگرفته از فرهنگ عميد)
بيان مسأله :
در اوائل مهر ماه 90 يكي از اوليا ، كه به واسطه ي همكاري فرزندش به كلاسم آمده بود ، به مدرسه مراجعه كرد و از دانش آموز ديگرم كه همسايه آن ها بود ، شكايت كرد كه بي موقع به در خانه آن ها مي رود و مزاحم استراحت آن ها و ناسازگار با فرزندش است و…… من به علل زير اوّل با مسأله بي تفاوت برخورد كردم: 1- تراكم بيش از اندازه ي كلاسم ، 34 دانش آموز كه بعد ها 36 نفر شد (كه هر يك از دانش آموزانم به علّت تك يا دو فرزندي در خانواده و با فرهنگ هاي مختلف و پس از چهار ماه دوري از مدرسه به محيط مدرسه وارد شده بودند و بعضي از آن ها داراي مشكلاتي از قبيل رفتاري ، روحي ، اجتماعي ، خانوادگي ، اقتصادي ، فرهنگي و جسمي بودند .) 2- عدم شناخت تك تك آن ها 3- همين طور به علّت مشكلات مدرسه ( بلاتكليفي در نقل و انتقال به مدرسه نوساز ديگر ). ولي پس از چند هفته با مراجعه دوباره همان اولياء و نامادري و شكايت ديگردانش آموزان و مشاهده عدم تعادل در رفتار او ، بر آن شدم تا روي رفتار و اعمال او بررسي نمايم .