مقدمه کوتاه
دانشآموز بيانگيزه نه تنها رغبتي به درس خواندن و يادگيري نشان نميدهد، بلكه با بيتفاوتي و بيتوجهي خود چه بسا براي كاركردن دانشآموزان ديگر در كلاس نيز مزاحمت ايجاد ميكند. در اين مورد، ضربالمثلي انگليسي وجود دارد كه ميگويد: شما ميتوانيد اسبي را كه تشنه است تا كنار آب بكشانيد، اما نميتوانيد به نوشيدن آب وادارش كنيد. مسئله انگيزش در دانشآموزان نيز همين گونه است؛يعني ما بايد دانشآموز را تشنه يادگيري كنيم؛ زيرا با اين كار خود او به دنبال يادگيري خواهد رفت.«انگيزش» عاملي است كه رفتار مشخصي را تحريك و هدايت ميكند و پاسخي است به اين سؤال كه اساس يادگيري علم چيست؟ روانشناسان براي انگيزش اهميت بيشتري نسبت به هوش قائل ميشوند. آنان انگيزش را حاصل عواملي مانند مشوّقها، نيازهاي دروني،كنجكاوي، برانگيختگي و علتهايي ميدانند كه فرد براي رويدادها و نتايج اعمال ميكند. در اين طرح، به تاثیر انگیزش و درگیر نمودن دانش آموزان در تثبیت یادگیری و تدریس و همچنین به عوامل بنيادين مؤثر بر انگيزه از قبيل فرهنگ، خانواده، معلم، ويژگيهاي يادگيرنده، جوّ كلاس و متغيّرهاي آموزشي اشاره ميشود. در پايان، برخي راهكارهاي ايجاد انگيزش در دانش آموزان بيان ميگردد.دانشآموزان با انگيزه به درس توجه كامل دارند؛ زيرا به آنچه گفته ميشود، علاقهمندند؛ انگيزه دروني دارند و فرايند يادگيري را خوشايند مييابند. فراوان ميپرسند؛ در بحثهاي كلاسي شركت دارند؛ يادگيرندگان خود تنظيمي هستند و تكاليف تعيين شده را با دقت و به موقع انجام ميدهند و ميدانند كه مسئوليت اصلي يادگيري برعهدة خودشان است. براي تلاش ارزش قائلند. مسائل را به خوبي حل ميكنند و ميدانند چگونه از منابع استفاده كنند. معلم را واميدارند كه براي پاسخگويي به پرسشهاي آنها به منابع اضافي مراجعه كند و اطلاعات خود را افزايش دهد. نمرههاي خوبي ميگيرند؛ اما اين نمرهها را مختصر اطلاعي از كيفيت يادگيري ميدانند، نه ملاك تلاش و توان خود. عموماً ارزشهاي خانواده و مدرسه خويش را دربارة يادگيري ميپذيرند. گاهي نگران ميشوند و در مورد برخي امتحانات دلشوره دارند. افت در يادگيري خويش را آگاهي از وضع خود تلقي ميكنند، نه شكست در يادگيري.چه عاملي دانشآموز را وادار به يادگيري ميكند؟ چرا دانشآموزان با توانايي و استعداد يادگيري بسيار شبيه به هم، پيشرفت تحصيلي بسيار متفاوتي دارند؟ چرا بسياري از دانشآموزان با وجود توانايي و ظرفيت يادگيري، ترك تحصيل ميكنند؟ چرا برخي از معلمان پس از مدتي از حرفه خود احساس نارضايي ميكنند؟دربارة يادگيري شرايط بسياري مطرح شده است. برخي از آنها، كه بيشتر مورد توجه هستند، عبارتند از: شخصيت و تواناييهاي دانشآموز، آمادگي، انگيزه، تجارب گذشته، موقعيت و محيط يادگيري، روش تدريس معلم، رفتارهاي آموزگار، تأثير تمرين و تكرار، خصوصيات تكاليف خاص يادگيري، مشوقها و… انگيزش ميان همة عوامل مؤثر بر يادگيري، اهميت بيشتري دارد تا آنجا كه گفته شده است، سه عامل مهم در يادگيري عبارتند از: 1. انگيزش؛ 2. انگيزش؛ 3. انگيزش.
بیان وضعیت موجود
اینجانب ……….. سال سابقه تدریس در آموزش و پرورش هستم. امکانات مدرسه در حد محدود بوده و وسایل آموزشی به ندرت دیده می شد . والدین اغلب کشاورز و دامدار بو دند و در ابتدای سال تحصیلی فرصتی برای رسیدگی به امور تحصیلی فرزندشان نداشتند . دانش آموزان در حالی که مشتاق به نظر می رسیدند ازامکانات زیادی برخوردار نبودند با توصیف چنین شرایطی تصمیم گرفتم در حد امکان از تمام امکانات برای رشد و پیشرفت دانش آموزان استفاده نمایم و تحولی در امر ارزشیابی بوجود آورم. حدود سه ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود. پس از چندین جلسه تدریس . درباره پیشرفت دانش آموزان نگرانی هایی احساس کردم . به نظر می رسید بعضی ازدانش آموزان در فعالیت های کلاسی شرکت جدی نداشتند و نمی توانستند درس های تدریس شده قبلی را بخوانند بنا به اهمیت موضوع تصمیم گرفتم با انجام مطالعات بیشتر و تحول در ارزشیابی سطح دانش و معلومات دانش آموزان را بالا ببرم.شناسایی مسئلهبسياري از معلمان ويژگيهاي دانشآموزان خوب را در خصوصياتي نظير سختكوشي، همكاري و علاقهمندي ميدانند و بعضي از آنان اين ويژگيها را به داشتن انگيزش دانشآموز منحصر ميكنند. بسياري از معلمان از دانشآموزان سختكوشي صحبت ميكنند كه ترم تحصيلي را آهسته، ولي پيوسته به پايان ميرسانند. پژوهشها نشان داده است كه، انگيزش دانشآموزان در يادگيري اهميت مطلوبتري در مقايسه با هوش دارد. همچنين دربارة تأثير انگيزش بر يادگيري، پژوهشها نشان ميدهد كه انگيزش قوي به يادگيري استوار، و انگيزش كم به يادگيري كم ميانجامد. در واقع انگيزش، موتور محرك تلاش و فعاليت براي يادگيري است و ميزان يادگيري دانشآموزان را به حداكثر ميرساند.به اين نكته بايد توجه داشت كه هرچند انگيزه در امر آموزش نقش مهمي دارد، اين گونه نيست كه بدون انگيزه نتوان در فرد يادگيري ايجاد كرد.در اين زمينه آزوبل مينويسد: بين انگيزش و يادگيري رابطة دوسويه است، نه يك سويه؛ لزومي ندارد كه فعاليتهاي يادگيري را به تعويق اندازيم تا اينكه علايق و انگيزهها رشد يابند. اغلب بهترين راه براي آموزش به دانشآموز بدون انگيزش اين است كه، حالت انگيزشي او به طور موقت ناديده گرفته شود و تا آنجا كه ممكن است، به طور مؤثر به او آموزش داده شود.برخلاف نظريههاي رفتاري، روانشناسان شناختي انگيزش را پاسخي در برابر نيازهاي دروني در نظر ميگيرند. بنابراين، از انگيزش دروني سخن ميگويند. انگيزش دروني عبارت است از: پاسخي كه به نيازهاي درون يادگيرنده از قبيل كنجكاوي، نياز به دانستن و احساس قابليت و رشد داده ميشود.يكي از نيازهايي كه پژوهشهاي بسياري را به خود اختصاص داده، نياز به پيشرفت يا انگيزة پيشرفت است. گيج و برلاينر انگيزه پيشرفت را به صورت ميل يا علاقه به كاميابي كلي يا كاميابي در زمينة فعاليت خاص تعريف كردهاند. پژوهشها نشان دادهاند كه افراد از لحاظ اين نياز با هم تفاوت بسياري دارند. بعضي افراد داراي انگيزة سطح بالايي هستند و در رقابت با ديگران و در كارهاي خود، براي كسب پيروزي به سختي ميكوشند. بعضي ديگر انگيزة چنداني به پيشرفت و پيروزي ندارند و از ترس شكست، آماده خطركردن براي كاميابي نيستندانگيزش پيشرفت به عنوان تعريف شده است كه به يادگيري تكاليف درسي سرعت ميبخشد تا شخص با كيفيت يافتن و كاميابي، افتخار كسب كند. نياز به پيشرفت، با انگيزه پرهيز از شكست تعديل ميشود.نظريه برانگيختگياصطلاح برانگيختگي به حالت تهييج، توجه يا گوش به زنگبودن اشاره ميكند. برانگيختگي از معدود متغيرهاي انگيزشي است كه براي آن شاخصهاي قابل مشاهده و قابل اندازهگيري فيزيولوژيكي وجود دارد. معلم در كلاس درس نقش محرك را بازي ميكند و ميزان تحريكاتي را كه يادگيرندگان دريافت ميكنند، تاحدودي فراواني در اختيار دارد. معنادار بودن مطالب، پيچيدگي و سهولت گفتارهاي معلم، طرز نگاه كردن و كيفيت نوشتههاي او بر روي تابلو همه به طور مستقيم توجه بر ميانگيزد. همچنين معلم ممكن است از طريق ارائة مطالب كسل كننده و روش يكنواخت آموزشي، سطح برانگيختگي دانشآموزان را پايين آورد. از آنجا كه سطح برانگيختگي با معناداري، تازگي و پيچيدگي محركات نسبت مستقيم دارد، هر نوع تغيير در رفتار معلم، كه به افزايش اين عامل بيانجامد، توجه دانشآموزان را بالا خواهد برد.نظريه نسبتدادننخستين فرض اساسي نظريه اسناد اين است كه، جستوجو براي درك و فهم امور و عامل رويدادها، مهمترين منبع انگيزشي انسان است. نظريه اسناد كوششي است براي ارائة علت يا دليل وقوع رويدادها يا تجربههاي شخصي. بنابراين، نظريه اسناد به علتهايي كه فرد براي رويدادها يا نتايج اعمالش، به ويژه كسب كاميابي يا مواجهه با شكست، بر ميگزيند اشاره دارد.در روانشناسي تربيتي، نظرية اسناد ميكوشد تا تبينهاي دانشآموزان را براي پيروزي و شكستهاي آنان در موقعيتهاي كلاسي به طور نامداري وصف كند. واينر دريافت كه اسنادها در الگوهايي كلي جاي ميگيرند و افراد تمايل دارند پيروزيها و شكستهاي خود را به چهار عامل اسناد بدهند: توانايي، تلاش، شانس و دشواري تكليف. اين اسنادها را ميتوان در سه بعد طبقهبندي كرد:نخست بُعد مكان كنترل كه ميتواند دروني يا بيروني باشد، به معناي اينكه علت درون يادگيرنده است يا بيرون از او.بُعد دوم، بُعد پايداري است كه معناي درجه ثبات در طول زمان يا قابليت تغيير آن است. تأثير نخست بعد ثبات بر انتظار فرد از راههاي اعمال فرد در آينده است.بُعد سوم، بُعد قابليت كنترل است و از ميزان كنترلي حكايت ميكند كه دانشآموز بر موقعيت يادگيري دارد؛ يعني قابل كنترل يا غير قابل كنترلبودن موقعيت يادگيري.افراد از لحاظ اعتقاد به مكان كنترل به دو دسته تقسيم ميشوند: گروهي كه پيروزيها و شكستهاي خود را به شخص خود و گروه ديگر كه پيروزيها و شكستهاي خود را به عوامل محيط بيرون از خود نسبت ميدهند. گروه اول، افراد داراي منبع دروني كنترل ناميده شدهاند و گروه دوم، افراد داراي منبع بيروني كنترل نام گرفتهاند. افراد داراي منبع دروني كنترل، كه معتقدند رويدادهاي مثبت زندگي، در نتيجة نقشهريزي دقيق و كوشش پيگير خود آنان به دست ميآيد. بدين جهت، براي هرگونه عمل و رفتار خود و پيامدهاي ناشي از آن مسئوليت ميپذيرند. براي مثال، دانشآموز دير رسيدن به مدرسه را به دير خارجشدن از خانه نسبت ميدهد، نه به عوامل مبهم بيروني. از سوي ديگر، افراد داراي منبع بيروني كنترل، بين رفتار خود و رويدادها هيچگونه رابطة علت و معلولي نميبينند و بخت و اقبال، تصادف يا اشخاص ديگر را مسئول كنترل نتايج رفتار خود ميدانند. در نتيجه، براي اعمال و رفتار خود مسئوليت نميپذيرند و مثلاً نمرة كم خود را به غرضورزي معلم نسبت ميدهند. چون افراد داراي منبع بيروني كنترل، بر اين باورند كه رفتارها و مهارتهاي خود آنان بر تقويتهايي كه دريافت ميكنند چنان تأثيري ندارد، براي كوششهاي خود ارزشي قايل نميشوند. آنها به كنترل زندگي خود به دست خويش در حال و آيندة ايماني ندارند. در مقابل، كساني كه معتقد به منبع دروني كنترل هستند، بر اين باورند كه كنترل زندگي خود را شخصاً در دست دارند و براي مهارتها و تواناييهاي خود ارزش قايل ميشوند.يكي ديگر از پيامدهاي نسبت دادنهاي علّي دربارة منابع دروني و بيروني كنترل، رابطة آن با احساس احترام به خود يا عزّت نفس است. پيامدهاي مثبت رفتار كه به علتهاي دروني چون توانايي و كوشش نسبت داده ميشود، در شخص احساس غرور و عزت نفس يا اعتماد به خود ايجاد ميكند. اما توفيقي كه به علل بيروني چون بخت و اقبال يا كمك ديگران نسبت داده ميشود، احساس غرور و اعتماد به خود ايجاد نميكند. مهمترين عامل تعيين كننده براي فرد در انتخاب توانايي يا فقدان آن به صورت اسناد تاريخچه گذشته فرد از پيروزيها و شكستهاي او است.تحقيقات انجام شده دربارة كندآموزان و عقبماندگان خفيف نشان ميدهد كه، آنها به خود سرزنشگري در برابر شكست تمايل دارند و در مورد پيروزي، استنادهاي بيروني و ناپايدار ميدهند. آنها باور ندارند كه كوششهايشان عامل كاميابي آنها و عدم تلاش آنها علت شكستشان بوده است. برعكس، دانشآموزان موفق، توفيق خود را به علل دروني و پايدار اسناد ميدهند. آنها معتقدند كه باهوشند و وقتي كار و تلاش ميكنند، موفق ميشوند. اگر شكست بخورند، ممكن است اسناد بيروني بدهند. براي مثال، اينكه آزمون دشوار بوده است يا اسناد دروني بدهند؛ نظير آنكه به اندازة كافي كوشش نكردهاند. اين گونه اسنادها و اكنشهاي مطلوبي هستند كه بهطور معمول به تلاش فزاينده و تلاش فزاينده به پيشرفت و مباهات و احساس كنترل ميانجامد.اداراكهاي فردي دانشآموزان از كاميابي، در بطن نظرية اسناد و گونگونيهاي آن نهفته است. اگر تلاش را عامل پيروزي و پيشرفت بدانند، انگيزش آنها افزايش مييابد. برعكس، اگر احساس كنند كه فقدان توانايي دليل شكست آنان بوده و توانايي پايدار و غير قابل كنترل است، انگيزش كاهش مييابد. دشواري تكليف نيز واكنش يادگيرندهها را دربارة پيروزي تحت تأثير قرار ميدهد. اگر كاميابي در يك تكليف آسان به دست آيد، احساس مباهات دربارة كاميابي كاهش مييابد. اما در صورتي كه دانشآموزان تصور كنند تكاليف چالشانگيز بوده و تلاش آنها در پيروزيشان مؤثر بوده است، احساس مباهات در آنان افزايش مييابد.كار معلم و مربي آن است كه، كاميابي شاگردان را افزايش دهند و در عين حال، به دانشآموزان كمك كنند تا به اين نتيجه برسند كه نتايج توفيقآميز آنها حاصل كار و تلاش سخت خودشان بود است.دربارة دانشآموزاني هم كه شكست خوردهاند و شكست خود را به عوامل غير قابل كنترل و پايدار اسناد ميدهند، مربيان ميتوانند برنامههاي بازآموزي اسنادي طراحي كرده، بكوشند تا اسناد آنها را از عوامل غير قابل كنترل به عواملي قابل كنترل تغيير دهند. تحقيقات قابل توجهي در اين زمينه انجام گرفته كه مؤثر بودن روشهاي بازآموزي اسنادي را نشان دادهاند.مشكل بزرگ آموزش معلمان، وجود دانشآموزاني است كه داراي مفهوم خود سطح پايين هستد كه از شكستهاي پياپي آنان در يادگيري ناشي شده است. اين دانشآموزان بين پيروزيها و اعمال خود رابطة نزديكي نميبينند و شكست خود را به فقدان توانايي نسبت ميدهند. اين اعتقاد كه نتايج اعمال آنها مستقل از اعمال آنها است، به درماندگي آموخته شده ميانجامد. اين نوع اسنادها ناسازگارند و بايد آنها را تغيير داد. هدف برنامههاي آموزشي تغيير دادن اسنادهاي ناسازگار اين است كه روند ذيل تغيير كند.رويكرد اجتماعيافراد در نتيجة نياز به پيوندجويي يا وابستگي، به برقراري رابطه با ديگران ميپردازند. نياز به پيوندجويي در دانشآموزان آنها را برميانگيزدتا اوقاتي را با دوستان همسلان معلمان والدين صرف كنند. ايجاد روابط بين فردي خصوصاً رابطة مثبت با معلم ميتواند در انگيزش و پيشرفت تحصيلي دانشآموز مؤثّر باشد.جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات برای ایجاد انگیزش، هوش، استعداد، مهارت و تلاش لازم است؛ اما کافی نیست. انگیزه درونی نیز باید به آنها اضافه شود تا انگیزش شکل گیرد. ما باید برای کودکانمان فرصتهایی را به وجود بیاوریم و مهارتهایی را به آنها آموزش دهیم تا استعدادهایشان را گسترش دهند و این محقق نخواهد شد مگر اینکه بین مهارتها و علایق آنها وجه مشترکی را بیابیم و آنها را رشد دهیم.در روش آموزش سنتی که مبتنی بر یادگیری مطالب بدون تفکر و توجه به معنی آن است، دانش آموزان به گونه ای تربیت می شوند که بدون توجه به چگونگی ارتباط مطالب و بدون تفکر، برای به دست آوردن نمره خوب آنها را می آموزند. اما این نوع آموزش و یادگیری برای انجام یک کار خلاق، واقعاً بی فایده است.» شیوه های سنتی با ساختار انعطاف ناپذیر و محدودیت زیادی که برای دانش آموزان قائل می گردد، همچنین با تکیه بر انتقال معلومات و محفوظات، امکان هر گونه رشد فکری، ابتکار و اکتشاف را از یاد گیرنده سلب می نماید. چنانکه دانش آموز نمی تواند بین آموخته هایش و مسائل بیرونی ارتباط برقرار کند در حالی که سبک آموزش و پرورش باز یا روش فعال تدریس با دادن آزادی به دانش آموز و عدم نظارت دائمی بر کارها و برنامه ها به او فرصت می دهد تا به جست وجو و کشف مسائل بپردازد. بدین ترتیب دانش آموز خود در فرآیند یادگیری دخیل می گردد و انگیزه های درونی و به دنبال آن امکان بروز انگیزش در او افزایش می یابد. این مهم در طرح ارزشیابی توصیفی مورد توجه و عنایت خاص قرار داده شده است. معلمین این طرح با ارزشیابی دانش آموز به شکل نامحسوس، فضای باز و فعالی را برای رشد انگیزش ایجاد کرده اند. ارزشیابی توصیفی سعی کرده با تغییر در ساختار نظام ارزشیابی آن را به قدری انعطاف پذیر کند که با شیوه ها و علائق یادگیری متفاوت، انطباق پیدا کند. در کلاس ارزشیابی توصیفی، کودکان در یادگیری فعال هستند و احساس غرور و مالکیت نسبت به کلاس درس خود دارند. آنها در این کلاس آزاد هستند تا انتخاب کنند. راهنمایی می شوند و اختیار دارند تا در محیط کلاس، آن گونه که دوست دارند، یاد بگیرند.معلمین طرح ارزشیابی توصیفی با ایجاد جوی صمیمی و مطمئن در کلاس درس فضایی مساعد را برای رشد انگیزش دانش آموزان فراهم کرده اند تا آنها بتوانند با آسودگی در کلاس به اظهار نظر بپردازند و بدون نگرانی هر سؤالی را که در ذهن دارند، مطرح کنند. آنها یاد گرفته اند که چگونه مهارتهای یادگیری را در قلمرو خاص به کودکان بیاموزند. آنها روش تفکر درباره مسائل و قوانین علمی را به دانش آموزان آموزش می دهند. «تحقیقات نشان داده است روابط صمیمانه و توأم با علاقه و احترام، نقش مؤثری در انگیزش دانش آموز دارد.»