اختلاف نظرها دربارة فلسفه و مسيحيّت و اينكه آيا واقعاً بتوان به معناي اصيل كلمه ،از يك فلسفة محض مسيحي صحبت به ميان آورد ، البته وجود دارد ولي به هر طريق ، جواب اصلي تابع موضع خاّصي است كه شخص ، اتخاد ميكند . از لحاظ تاريخي ،فلسفه از ذات مسيحيت نجوشيده است . بلكه به سبب تقابل آن با افكار غير مسيحي ، خاصه در جّو فرهنگ يوناني و رومي و بيشتر به منظور حفظ وحدت كلام و تمركز در كليساي مركزي به وجود آمده و يا بر عكس ،به همين سبب طرد و كنار گذاشته شده و احتمالاً اختلاف ميان متكلمان بزرگ هم به همين دليل بوده است . در نتيجه ،معقولتر به نظر ميرسد كه در نزد مسّيحيان ، بيشتر بايد از كلام مسيحي صحبت به ميان آورده شود نه واقعاً از فلسفه محض مسيحي . از طرف ديگر ،البته ميتوان گفت كه در هر صورت نحوه برخورد مسيّحيان با فلسفهةاي سنت يوناني ، خاص خود آنها بوده است و آنها به فراخور نيازهاي فرهنگي