بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بحثها در خصوص نحوه ارتباط منافع ملي با تعهدات ديني – انقلابي نظام جمهوري اسلامي آغاز گرديد، بحثي كه زمان به زمان بر شدت و التهاب آن افزوده ميشد. اينك كه پس از بيست و چند سال نگاهي به گذشته ميافكنيم، اين صرافت به فرد دست ميدهد كه دوگانگي مذكور تاكنون نيرو، وقت، هزينه و حساسيتهاي زيادي را در كشور مصروف خود نموده و اين روند همچنان ادامه دارد. تداوم اين روند بدان معناست كه هنوز اجماعي كلي ميان اهل نظر دربارة دوگانگي مذكور پديد نيامده است. در تمام اين مدت، در ميانة مجادلات قلمي و بحثها، يك خط اصلي در تلاشهاي فكري آن بوده است كه به جاي تأكيد يك سويه بر اين يا آن مقوله، گونهاي رابطة تأييد و آشتي متقابل بين اسلاميت و ايرانيت در سياست خارجي كشور برقرار شود. اين كوششها چنانكه آشكار است – در آخرين تحليل، شايد به دليل ضعف يا فقدان سنت تفكر فلسفي در ايران – به موفقيت نينجاميده است. اما به هر حال، كوششهايي از اين دست، نظر به اهميت عملي و نظري فوقالعادة موضوع، نبايد متوقف شود.