مقدمه:
از زمان پیدایش انسان به روی کره خاکی برای تأمین نیازهای فیزیولوژیکی ،غذا و مسکن و پوشاک و ... خود با دیگران و افراد جامعه خود معاشرت و تعامل داشته است. با گسترده تر شدن روابط بین افراد :خانواده بوجود آمد. خانواده کوچکترین سیستم اجتماعی است که در درون آن بین افراد روابطی برقرار می شود. مدیر خانواده جهت اداره آن لازم است به هر یک از افراد خانواده وظیفه ای محول کند و از همان ابتدا تقسیم کار وجود داشته است که همه اعضا یک مجموعه برای رسیدن به هدف باید وظیفه ای بر عهده گیرند تا کارها هماهنگ و به سرعت پیش برود.
اهمیت مدیریت در همه سیستمهای اجتماعی به چشم می خورد. به جرأت می توان ادعا کرد که فعالیت های مدیریت امور کارکنان دوران پیش از تاریخ وجود داشته زمانی قبیله هایی به وجود آمد و زندگی کوچ نشینی رونق گرفت هر یک از افراد آن مسئولیت کاری را بر عهده می گرفت به طور مثال یک نفر مسئولیت شکار را بر عهده داشت و عده ای عهده دار نگهبانی بودند و شکل ساده ای از گزینش را به کار می برند.
در نظامهای ابتدایی ارزشیابی عملکرد و پاداش دهی وجود داشته است که کارکنان موفق به درجه بالاتر ارتقا پیدا می کردند.
همزمان با پیشرفت چشمگیری که در قلمرو علوم و فن آوری صورت گرفته است دانشهای رفتاری بویژه مدیریت سازمانها به طور بنیادی متحول شده دستاوردهای تازه و بی مانندی را فراهم آورده است.
سازمانها جزو جدایی ناپذیر حیات بش هستند، زیرا انسان به طور فطری اجتماعی است و به طور ذاتی گرایش به کار جمعی و همکاری سازمان یافته و روابط متقابل با دیگران دارد. قسمت عمده ای از نیازهای اولیه و ثانویه او از این طریق تأمین می گردد، یا لااقل از این راه بهتر و بیشتر برآورده می شود.پس زندگی انسان همواره با سازمان عجین بوده است، منتهی امروزه زندگی بیش از پیش به سازمانها وابسته شده و سازمانها متعددتر، پیچیده تر، متنوع تر ،گسترده تر و فراگیر شده اند. از طرفی مدیریت بخش اساسی و انسجام بخش و اجتناب ناپذیر از سازمان است.
اگرچه تاریخچه سازمان و سازماندهی در زندگی انسان به قدمت زندگی گروهی و اجتماعی اوست اما منتخبی از یافته های او علومی چون جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی و امثال آن که در اصطلاح آن را (علوم رفتاری) می نامند ،همراه با تجربیات دیرینه بشر در امر سازمان و سازماندهی و مدیریت موجب شکل گیری و نضج دو نظام علمی میان رشته ای جدید به نام (علم مدیریت) و (تئوری سازمان) در قرن حاضر شد.
ایجاد سازمانهای امروزی و مدیریت اثربخش آنها را که با استفاده از تئوری سازمان و علم مدیریت صورت گرفته است، می توان بزرگترین پیشرفت انسان دانست، به همین لحاظ اهمیت پیشرفت مدیریت و شکل گیری دانش مربوط را همتراز پیشرفتهای شگفت انگیز فنی و تکنولوژیکی دانسته اند، زیرا پیشرفتهای فنی بشر خود ناشی از توان او در تشکیل سازمانهای اجتماعی و کار سازمان یافته است.
با توسعه دانش از جمله دانش مدیریت، نهضت روابط انسانی در مدیریت نیز توسعه یافت. تئوریهایی در مدیریت بوجود آمد که اساس آنها ایجاد انگیزه در کارکنان سازمان بود که هدف اساسی کار بود که نهایتاً سود آن به صاحب کارخانه برمی گشت. تا پیش از انقلاب صنعتی مدیریت سازمانها بیشتر مبتنی بر بازدهی سازمان بود به عبارت دیگر سبک مدیریت، مدیریت استبدادی و رهبری وظیفه مدار بود اما با توجه به توسعه صنعت و افکار بشر به فرد و انگیزه های او و نیازهای او توجه شد. سبکهای مدیریتی و سبکهای رهبری مختلفی به وجود آمد با توجه به شرایط و فرهنگ هر سیستم اجتماعی که مدیر سرپرستی آن گروه را بر عهده می گیرد در کنار قوانین رسمی مسلماً هنجارهای غیر رسمی شکل می گیرد، اگر به دید مثبت به این هنجارها بنگریم باعث تقویت نیروی کار و انگیزه کارکنان می شود و از طرف دیگر وقت در کارکنان را زیاد می کند
همچنانکه اشاره شد با توجه به شرایط و فرهنگ آن مجموعه و مدیری که آن سازمان را اداره می کند می توان گفت به تعداد مدیران سازمانها سبکهای مدیریت و رهبری وجود دارد. البته ممکن است سازمانها از نظر اصول و قوانین تا حدودی یکسان باشند اما از نظر چگونگی تعامل افراد سازمان سبکهای مختلفی وجود دارد.
دراین پژوهش قصد بر آن است که روابط سبکهای رهبری و رضایت شغلی بررسی شود و شناسایی سبکهای رهبری و چگونگی ایجاد رضایت شغلی در کارکنان مدنظر است.
مدیریت