سالياني است كه به خلاقيت به مثابه يكي از توانمندي هاي عالي ذهني مورد توجه قرار مي گيرد. اين موضوع مورد توجه فلاسفه ، دانشمندان علوم تجربي، و دانشمندان علوم نظري و انساني بوده است. براي گسترش دامنه بررسي خلاقيت و روشن سازي دورن داشت خلاقيت، روان شناسان، به ويژه روان شناسان حوزه آموزش و پرورش زحمات زيادي را متحمل شده اند. با اينهمه، آنچه در زمينه ي خلاقيت ارائه شده است، بيشتر در برگيرنده ي شيوه هاي پرورش خلاقيت است، و كم تر به اين امر كه چگونه مي توان مبتني بر خلاقيت عمل كرد، پرداخته شده است. در روش تدريس مبتني بر خلاقيت، تلاش بر اين است كه شيوه خلاقانه عمل كردن از سوي معلم و دانش آموز باز نموده شود. معلم بايد با استفاده از روش تدريس حاضر به گونه اي تدريس كند كه بتوان با شاخص هاي خلاقيت آن را خلاقانه ناميد. دانش آموزان هم بايد در فراگيري از راه هاي خلاقانه بهره گيرد.
روش تدريس مبتني بر خلاقيت، اندك زماني است كه مورد توجه قرار گرفته است. اوج توجه به روش تدريس مبتني بر خلاقيت پس از دهه ي 1980 بوده است. ولي بيشترين توجه به خلاقيت از حدود نيمه دوم قرن بيستم آغاز شده است. ج.پ.گيلفورد از پيشگامان پژوهش در زمينه خلاقيت بوده و – پژوهش هاي زيادي را در اين باره انجام داده است. در آغاز كار، تعاريف زيادي از سوي كسان زيادي درباره ي خلاقيت ارائه مي شد و برداشت هاي متفاوتي هم از آن در ميان بود. براي مثال، رابرت . ام . گانيه بر اين باور بود كه خلافيت گونه اي از حل مسئله است